۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

گفتگویی پیرامون جنبش سبز و اقوام ایرانی- عبدالستار دوشوکی گفتگویی پیرامون جنبش سبز و اقوام ایرانی گفتگوی تورکمنصحرا مدیا با عبدالستار دوشوکی (تحلیلگر مسائل سیاسی)



۱
ـ چه تعریفی از تغییر نظام سیاسی کشور دارید؟

نظام فعلی با تمام ساختارهای زیر بنایی و ایدئولوژیکی خودش یک سیستم منحط ، واپسگرا و خشونت طلب ِ پسمانده از قرون وسطاء می باشد که با کارنامه سیاه خود جایگاهی در دنیای امروز ندارد. حقیقت وجودی این رژیم بر همه آشکار است و من با ذکر مصیبت و یا تکرار مکررات وقت خوانندگان را نمی گیرم. منظور از تغییر نظام، تغییر در نظام یا در ساختار های آن نیست؛ بلکه تغییر به معنای عوض کردن (یا جایگزین کردن کامل) این نظام با یک نظام کاملاً متفاوت و دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و موازین و معیارهای شناخته شده منطبق با کنوانسیون های سازمان ملل و اصول انسانی می باشد.  این بحثی بود که ما سالها پیش در "جنبش رفـــرانــدوم" داشتیم. اما متاسفانه عده ای طبق معمول یا تفهیم نشدند و یا عمداً به خلط مبحث روی آوردند. بهر روی امروز جــدل و اختلاف نظر بر روی تغییر (جایگزینی کامل) نظام نیست چون در این مورد اتفاق نظر(حداقل در بین اپوزیسیون برونمرزی برانداز) وجود دارد، بلکه بر روی شیوه های مبارزاتی موثر، قابل اجرا و مثمر ثمر در عمل (نه در آرزو و شعار) است.


۲ـ دیدگاههای موجود در این رابطه را چگونه ارزیابی میکنید؟

در مورد دیدگاه های موجود باید بگویم داستان ِ "هزار سر است و صد هزار سودا". گروه های مختلف اپوزیسیون برانداز برونمرزی علیرغم تلاش های قابل تقدیر در زمینه افشاگری و انعکاس موارد نقض حقوق بشر، در ارائه یک آلترناتیو جدی، چه در عرصه تئوری و چه در عرصه عمل، عقیم مانده اند.  بسیاری از سازمانها و چهره های مطرح اپوزیسیون برانداز برونمرزی، بازماندگان نسلی هستند که همواره مسائل را از پشت عینک های ایدئولوژیکی انعطاف ناپذیر  خود می دیدند و هنوز هم در عمل ( بر خلاف ادعا های ظاهری) می بینند.  در نتیجه نسل جوان تقریباً چشم امید را از این اپوزیسیون فرسوده بـُریده است. در ایران هفتاد میلیونی امروز، هفتاد میلیون دیدگاه وجود دارد. اما اینگونه به نظر می رسد که اکثریت آنها خواهان تغییر نظام سیاسی از طریق مسالمت آمیز و مدنی هستند. در بسیاری از کشورها، سیستم های سیاسی از طریق رفــُرم بنیادین (مبارزه مدنی برای تغییرات اساسی) عوض شدند. بعنوان مثال، رئیس حزب کمونیست مـُسـکـو (بوریس یلتسین) با شیوه مبارزه مدنی، نظام کمونیستی شوروی را دگرگون نمود.


۳ـ موضع شما در رابطه با دو دیدگاه رفرم از بالا و انقلاب چیست؟

من با انقلاب به معنای منقلب شدن و دگرگون شدن اوضاع  از طریق شیوه های مدنی و مبارزات مسالمت آمیز سیاسی کاملاً موافق هستم. اما با انقلاب به معنای کلاسیک و تاریخی کلمه یعنی توسل به قوه قهریه و خشونت مخالفم. قیام ۲۲ بهمن سال ۵۷ یک قیام یا انقلاب مدنی مسالمت آمیز بود و با اینگونه قیام ِ توده ها موافق هستم.  اما بحث بر سر این است که در شرایط فعلی ایران از طریق کدام  تاکتیک های سیاسی و اعمال چه مکانیسم های مبارزاتی می توان همانند سال ۵۷ توده های مردم را بسیج کرد و با طرح مطالبات دمکراتیک هژمونی رژیم را در عرصه عمل به چالش کشید؟ البته اگر منظور از رفرم از بالا یعنی همان کلیشه "فشار از پائین و چانه زنی از بالا" باشد؛ من با آن مخالفم چون صداقت در کار نیست. من اتفاقاً با رفـُرم از طریق مبارزات مدنی و مطالبات توده ای در یک پروسه شفاف و دمکراتیک موافقم. تاکید من بر روی اصل "عدم خشونت" و اعتراضات مسالمت آمیز مدنی برای ایجاد یک پروسه "تغییرات اساسی و بنیادین" است. اما رفـُرم  بنیادین شفاف و دمکراتیک که موتور محرکه آن توده ها هستند و در راستای ایجاد تغییرات اساسی حرکت کند مطلوب می باشد.


۴ـ اگر معتقد به شیوه رفرم هستید، آیا آنرا همانند آقای موسوی در چارچوب قانون اساسی ج.ا میدانید و اگر نه، لطفا درک خودتان را توضیح دهید.

واقعیت این است که هرگاه جنبش توده ای آغاز شود، هر کسی از ظن خود می شود یار آن جنبش. وانگهی در هر جنبش ملی هر کسی حق دارد خواسته های خود را مطرح کند.  پیچدگی های جنبش سبز بسیار غامض تر از آن است که بتوان اجزای تشکیل دهنده آن یعنی رهبران نمادین، اصلاح طلبان حکومتی؛ مردم بخصوص نسل جوان، اپوزیسیون برانداز و غیره را در بستر سیاسی موجود تجزیه و تفکیک کرد.  من چندین مقاله در مورد جنبش سبز و اعتبار فعلی رهبران آن نوشته ام. برای من ِ نوعی که برداشتی ایدئولوژیکی و مسلکی از سیاست ندارم، نـیـّت قلبی یا درونی آقای مهندس موسوی یا آیت الله کروبی مطرح نیست. بحث من این است که موسوی با استناد به خمینی می گوید: "مــیــزان رای مــلــت" است. من ِ نوعی که به دمکراسی (حق رای مردم) و حقوق بشر اعتقاد دارم، نیز همین ادعا را دارم.  اتفاقاً جنبش سبز با شعار "رای من کجاست؟" آغاز شد. پس جنگ بر سر "رای مردم" است. موسوی معتقد است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ظرفیت های لازم را برای تغییر و احیای رای مردم دارد. من معتقد هستم که ندارد. این نکته اختلاف من و آقای موسوی است. اما حضور من در جنبش سبز در کنار موسوی و دیگران بر روی نکات اختلاف نیست؛ بلکه بر روی مخرج مشترک و نکات مشترک یعنی  اصرار بر "حق رای مردم" در یک فضای دمکراتیک و آزاد بدون هیچگونه حذف و نظارت، می باشد. من نمی توانم حمایت سیاسی خود از جوانان ایرانی را که خطر می کنند و در اوین و کهریزک قربانی میشوند به دلیل  "قضاوت اخلاقی" در مورد عقبه و یا نیات ایدئولوژیکی و یا مسلکی موسوی، یا حزب کمونیست کارگری؛ مجاهدین، سکولارها، اصلاح طلبان، چپ، سلطنت طلب، ملیون و یا هر گروه دیگری، دریغ کنم. هر کس حق دارد در یک جنبش ملی شرکت کند و تعبیر و خواسته های خود را مطرح کند. بعد از سی سال یک جنبش ملی قوی بنام جنبش سبز بمثابه یک آلترناتیو در مقابل رژیم مطرح شده است. دشمنی با و یا تخطئه این جنبش در شرایط نبود یک "آلترناتیو" دیگر، نهاتاً بنفع رژیم تمام خواهد شد و بر علیه منافع دمکراتیک ملت ایران است. البته نقد و انتقاد و ارائه پیشنهادات امری است ضروری.


۵ـ آیا طرح شعار اصلاحات از جانب شما، بخاطر ضعف نیروی تحول طلب و دمکراسی در معادله توازن قوا و اساسا یک شعار تاکتیکی است، و یا اینکه این شعار برای شما مفهومی استراتژیک دارد؟

بیژن جزنی از چریک های فدایی خلق در کتاب معروف خود مبارزه مسلحانه را، هم استراتژی و هم تاکتیک توصیف کرده بود. در دوره نوین یا عصر پساخشونت، مبارزه مدنی و مسالمت آمیز می تواند هم استراتژی (هدف) باشد و هم تاکتیک (شیوه برخورد سیاسی). در این مورد توضیح خواهم داد. در عرف سیاسی انقلابات قهرآمیز در قرن بیستم، رژیم ها توسط انقلاب های خونین و از طریق خشونت سرنگون می شدند، و فاتحان سرمست جدید نیز با استفاده از همان ابزار(یعنی خشونت)  کشور را به مثابه یک غنیمت جنگی و تصرف شده اداره می کردند. کتاب "مزرعه حیوانات" جورج اُرول تصویر واقعی از انقلابات قرن بیستم ارائه نموده که بیانگر حقیقت تلخ زندگی و مبارزه موجودات مظلومی است که بر علیه انسان های بیرحم و دیکتاتور قیام می کنند؛ اما بعد از سرنگونی ِ مستبدان پیشین، خود تبدیل به خوک های حریص و جنایتکاری می شوند که به اصطلاح روی سیاه مستبدان پیشین را سفید کرده است. اما در قرن بیست و یکم  ما اگر واقعاً و ماهیتاً در پی دمکراسی و حقوق بشر در کشورمان هستیم، باید یک تغییر بینشی (Paradigm Shift) شگرف و بنیادین در رویکرد ذهنی و عینی خودمان بوجود بیاوریم. و در این پروسه دگردیسی (metamorphosis) باید با خشونت و استبداد مبارزه کنیم. باید خشونت را بعنوان یک ابزار سیاسی و یا یک وسیله برای رسیدن به اهداف سیاسی کاملا نفی کنیم؛ چون خشونت  جز بازتولید خشونت حاصل دیگری نداشته، ندارد و نخواهد داشت.  اجازه بدهید بعنوان مثال سه گزینه متفاوت در جهت براندازی رژیم را بررسی کنم. اول روش قهرآمیز و انقلابی که تغییر رژیم سریع ولی مملو از خون و خشونت آمیز خواهد بود. برای آرمانگرایانی که هنوز عکس ارنستو چه گوارا را بر در و دیوار خود آویزان دارند و با رمانتیسم خشونت گرایی هم خـُلق و خو هستند این روش بسیار مطلوب است. بنده علاوه بر هزار و یک دلیل دیگر، همانگونه که توضیح دادم این روش را مطلوب و میسر نمی دانم. روش دوم دخالت نیروهای بیگانه همانگونه که در همسایگان شرقی و غربی ما اتفاق افتاد، می باشد. من با دخالت بیگانه کاملاً مخالف هستم و آن را زیانبار و وحشتناک می دانم. روش سوم تغییر در یک پروسه مدنی و مسالمت آمیز است. پروسه ای که سرعت، مسیر و سرنوشت نهایی آن با رای مردم و حضور صلح آمیز مردم مشخص خواهد شد. در نتیجه اصلاحات یا تغییر می تواند تغییر در قانون اساسی و یا اصلاح نظام باشد و یا اگر مردم خواستند تغییر کامل قانون اساسی و تغییر کل نظام باشد. معیار خواست مردم است. ما می توانیم از طرح اصلاحات اساسی بعنوان یک تاکتیک سیاسی برای به چالش کشیدن استبداد و خشونت حکومتی و مشخصاً برای بسیج توده ها و طرح مطالبات دمکراتیک حمایت کنیم. ما می توانیم از مفهوم و مقوله  "رای آزاد مردم"  به مثابه حق لاینفک اما به تاراج رفته آنان در استعمال از شیوه های مسالمت آمیز و خشونت زداء در جهت حل مسائل سیاسی کشور، حتی در آینده ایران، بصورت یک آرمان (هدف و یا استراتژی) نیز حمایت کنیم. اگر شعار اصلاحات ِ اساسی خواست مردم (تاکید می کنم ـ اصلاحات ِ خواست مردم)، منجر به تغییر مسالمت آمیز رژیم شود؛ در این صورت برای ما نیز مفهوم استراتژیک دارد.  بعنوان مثال بر روی شعار هایی نظیر "مــیـزان رای ملت است" می توان با اصلاح طلبان همسنگر بود.  البته آیا اصلاح در این رژیم امکان پذیر است یا نه؟ سوال دیگری است که جواب مفصل آن وقت خود را می طلبد. اما وظیفه ما است تا با استفاده از طرح اصلاحات اساسی، مردم را بسیج کنیم و رژیم را به چالش بکشیم تا در مقابل جنبش مردمی عقب نشینی کند؛ اگرچه این رژیم ماهیتاً و ذاتاً اصلاح پذیر نیست.


۶ ـ اگر اعتقاد به تغییر این نظام از طریق فشار توده ای ( همانند انقلاب 57) و از پائین دارید، ابزارهای این فشار چیستند؟

این نظام باید توسط ملت ایران و در یک پروسه آزادیخواهانه مبارزه مدنی تغییر یابد. راز موفقیت در بسیج توده ها، تشکیل هسته های مدنی، اعتراضات خیابانی و نهایتاً اعتصابات سراسری می باشد.  ابزار اصلی فشار، به چالش کشیدن رژیم توسط مردم در همه زمینه ها اعم از سیاسی، فرهنگی؛ اقتصادی (از طریق اعتصابات) و اجتماعی می باشد. وسایل ارتباط جمعی و نقش فعالان داخل کشور بسیار قابل اهمیت است. حمایت معنوی و سیاسی نهادهای بین المللی و جامعه جهانی از خواسته های دمکراتیک ملت ایران نیز کارساز خواهد بود. باید تاکید کنم که تحریم های غیر هوشمند سازمان ملل و بخصوص جنگ تاثیرات منفی بر پروسه آزادیخواهانه مبارزه مدنی بر جای خواهند گذاشت و بهمین دلیل با آن دو مخالف هستم.
  
۷ ـ نقش دول خارجی و همینطور وظیفه نیروهای اوپوزیسیون خارج از کشور را در این تغییر چگونه ارزیابی میکنید؟

دول خارجی منافع و جایگاه های متفاوت و بعضاً متضادی دارند. دول مستبد، معمولا از این رژیم حمایت کرده و می کنند. دولت های آزاد و دمکراتیک جهان بخصوص دنیای غرب در طی سالهای اخیر بهای چندانی به نقض حقوق بشر در ایران نداده اند. نگرانی اصلی آنها دستیابی رژیم جمهوری اسلامی به سلاح اتمی می باشد. در شرایط فعلی آنها خواهان تغییر رفتار رژیم در زمینه اتمی و حمایت از تروریسم بین المللی می باشند. آنها در عمل مقوله حقوق بشر را بعهده سازمانهای حقوق بشری نظیر عفو بین الملل، دیده بان حقوق بشر و یا کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد واگزار کرده اند. من نقش دولت های دمکراتیک را فقط در حمایت اخلاقی و سیاسی از مبارزات حق طلبانه مردم ایران موثر و مطلوب می دانم.  مداخله آنها در امور ایران را به نفع جنبش نمی دانم.  در مورد اپوزیسیون برونمرزی نیز توضیح دادم. ما یک "اپوزیسیون" همگون و منسجم که بتوان به عنوان یک نهاد وجودی از آن یاد کرد، نداریم. افراد وشخصیت های نامتجانس و گروه هایی مختلف با خواسته های متفاوت و بعضاً متضاد بعنوان اپوزیسیون شناخته می شوند که مشخصه نسبتاً مشترک و بارز آنها "سترون" بودن در عرصه عمل سیاسی می باشد؛ اگرچه استثنائاتی نیز وجود دارد.
  
۸ ـ آیا پروژه عراق و افغانستان میتواند بعنوان یک راه حل برای ایران مطرح باشد؟

قبل از به ثمر رسیدن پروژه عراق و افغانستان، رژیم ایران سه دشمن اصل داشت که در عرصه سیاست داخلی و خارجی چالش های بزرگی در مقابل رژیم بودند. رژیم قرون وسطائی  و متحجر طالبان در شرق ایران بعنوان یک حکومت مذهبی سـُنـی بنیادگرا در مقابل حکومت مذهبی شیعه بنیادگرای جمهوری اسلامی. در غرب ایران نیز صدام حسین ِ دیکتاتور خود را سد استوار در مقابل نفوذ ایران در دنیای عرب معرفی می کرد. مجاهدین خلق نیز بعنوان منسجم ترین چالش و خطرناکترین اپوزیسیون برای رژیم مطرح بود.

پروژه عراق  و افغانستان باعث نابود شدن دو دشمن اصلی جمهوری اسلامی و تضعیف و حبس دشمن سوم شد. این پروژه باعث حضور فعال ایران در افغانستان و عراق شد. هژمونی ایران در فلسطین (نوار غزه)، لبنان, یمن، عراق، بحرین، پاکستان، کشمیر، بسیار مستحکم شد.  ایران بعنوان بزرگترین ابرقدرت خاورمیانه  و جهان اسلام مورد پذیرش قرار گرفت.  همه اینها به خیر برکت پروژه عراق و افغانستان. در عراق جمهوری اسلامی برقرار شد. در افغانستان نیز جمهوری اسلامی برقرار شد. یعنی ارمغان این پروژه جز استقرار جمهوری اسلامی در کشورهای همسایه و کشت و کشتار و بمب گزاری و توسعه و تعمیق بنیادگرایی و استحکام هژمونی رژیم جمهوری اسلامی در منطقه و جهان چیز دیگر نبوده است. در نتیجه دخالت بیگانه در ایران جز وحشت و تباهی و کشت و کشتار و طولانی شدن عمر رژیم ارمغان دیگری نخواهد داشت.
  
۹ ـ احزاب و سازمانهای سیاسی چه نقشی و وظایفی را میتوانند در این روند ایفا کنند؟

آنکس که نیاموخت از روزگار، هیچ نیاموزد ز هیچ آموزگار . سازمان ها و رهبران سیاسی حتی آنهایی که ۶ سال پیش از جورج بوش درخواست کرده بودند تا یاری دهنده جدی مردم ِ جان به لب رسیده ایران برای برقراری حکومتی دمکراتیک باشند، باید به این حقیقت تلخ پی برده باشند که دمکراسی  را نمی توان با حمله نظامی و لشکرکشی برای یک ملت به ارمغان آورد. وظیفه و نقش اصلی سازمان های مستقل سیاسی  آگاهی دادن به مردم و حمایت و انعکاس خواسته های دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم در چارچوب جنبش سبز و توسعه و تعمیق مفاهیم حقوق بشر، دمکراسی، مساوات، نفی تبعیض و نابرابری، سکولاریسم و مخالفت با هرگونه دخالت بیگانه باید باشد. چون تهاجم و دخالت بیگانه در راستای حفظ و استمرار حیات رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود و بهمین دلیل احمدی نژاد و شـُرکاء بر طبل جنگ می کوبند. زیرا از نظر آنها جنگ نعمت الهی است ـ مخصوصاً جنگ مستقیم با شیطان بزرگ و اسرائیل که احتمالاً باعث ظهور منجی عالم (عج) خواهد شد.
  
۱۰ـ شیوه مشارکت ملیتهای کشورمان در این تغییر چگونه میتواند باشد؟

متاسفانه در طی ۳۱ سال عمر جمهوری اسلامی ملیت ها  و یا اقوام ایرانی در کنار زنان، اقلیت های مذهبی، دگراندیشان و دگرباشان علاوه بر پرداخت هزینه های گزاف، متحمل بیشترین ضررها شده اند. در نتیجه " رفع هر چه سریعتر این بلاء" باید اولویت اصلی آنها باشد. خوشبختانه اقوام و ملیت ها در داخل کشور از موسوی و کروبی حمایت و با جنبش سبز همراهی می کنند. ولی در مورد جبهه گیری و آرایش بعضی از نیروهای سیاسی برونمرزی وابسته به اقوام و ملیت ها باید گفته که از منظر تاریخی به استثنای افراد و شخصیت های منفرد ترک آذری هموطن که در حاکمیت و قدرت سیاسی ایران شریک بوده اند، بلوچها، عرب ها، کردها، ترکمن ها و دیگران هرگز این اجازه و یا فرصت را نیافتند تا در تعیین سرنوشت کشور خویش مشارکت داشته باشند. نتیجتاًً نگرش سیاسی آنان نسبت به مقوله ساختار قدرت سیاسی  در ایران و شیوه اشتراک، تعامل و یا تعارض با آن هنوز در تلاطم و سردرگمی و یا "قعر سیاسی"  توام می باشد.  اجازه بدهید بی پرده تر سخن بگویم. ما، اقوام و یا ملیت های ایرانی، باید با بازنگری و نقد جدی از قدرت جذب و ترغیب و شیوه خود در تعامل  یا بهتر بگویم تعارض با دیگران، حاصل کـِـشـتـه خویش را بنگریم. ظاهرا بعضی از افراد و یا گروهای منتسب به اقوام و ملیت های ایرانی  وظیفه خود را فقط مبارزه بر علیه و یا حمله به شوءنیسم فارس یا بقول برخی "داغ تر از بقیه"  "فاشیسم فارس آریائی" تعریف می کنند و بس. این نوع برخورد  افراطی و غیر سازنده در حالت خوشبینانه بسیار دُگم و تک بـُعدی و در حالت بدبینانه بسیار قابل تامل و مشکوک می باشد.

شیوه برخورد سیاسی و تعامل سازمانی ما با بقیه هموطنان مطلوب نبوده است و بهمین دلیل  تا به امروز یعنی سالها بعد از تشکیل "کنگره ملیت های ایران فدرال" که من خودم از طرف جبهه متحد بلوچستان ایران جزوء اعضای اولیه تشکیل دهنده آن بودم؛ این کنگره نتوانسته حتی یک شخصیت و یا یک نیروی سراسری و یا به اصطلاح "فارس" را جذب و یا ترغیب کند. و یا ائتلاف و اتحادی بوجود بیاورد. و یا برنامه مشترکی با دیگران ارائه دهد.  حتی محدود نیروهای چپ سنتی همسو با "خلق های تحت ستم" خود را از کنگره دور نگه داشته اند. اگر کسانی جرائت طرح این سوال را داشته باشند که چـــرا؟. بلافاصله مورد حمله عناصر افراطی در کنگره قرار می گیرند که : "معلوم است ! فارسها هرگز حقوق ملیت ها را نخواهند پذیرفت و در این مورد احتیاج به بحث نیست".سالها تجربه نشان داده که ترویج فرهنگ "فارس ستیزی" و دامن زدن به تضاد قومی در ایران بعنوان یک استراتژی مبارزه، ارمغانی جز ارضای عقده های سرکوب شده برای عده ای و انزوای سیاسی برای کـنـگـره نداشته است. وانــگــهــی می توان بدون افتراء و قوم ستیزی واپسگرا، در چارچوب موازین پیشرفته و جهانشمول برای رفع ستم قومی و یا ملیتی در تعامل با همه نیروهای آزادمنش و دمکراتیک ایرانی در راستای دمکراسی، منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های متعدد مدافع حقوق بشر و اقوام مبارزه کرد. باید حساب مردم عادی و یا احزاب سراسری ایران را که خود قربانی حکومت های مستبد و ظالم بوده اند، با حکومت های مرکزی فاسد در ایران جدا کرد. ما متاسفانه با طرح مباحث و مجادله های نامانوس و نامطلوب در زمینه "فارس ستیزی"، بسیاری از همراهان و همرزمان دمکرات و آزاد منش خود را که با "ستم مضاعف" و تحملات تاریخی ما آشنایی و همدردی دارند، از خود بیگانه کرده ایم. در نهایت این به نفع رژیم تمام شده است.

اما اجازه بدهید در پایان جوابم را با اشاره به یک مورد مربوطه اما غم انگیر خلاصه کنم. حدود ۱۰ روز پیش کمیته ناظر بر کنوانسیون رفع تبعیض نژادی گزارش خود بر علیه دولت ایران را صادر کرد. من در مورد این گزارش مقاله ای نوشتم که خوشبختانه اکثر سایت ها و بخصوص سایت های به اصطلاح فارس زبان آن را منعکس کردند. حتی بی بی سی  و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو صدای آلمان و غیره نیز گزارش کمیته را منعکس کردند.  من در این مقاله از رسانه های "ایرانی" به دلیل عدم پوشش این گزارش انتقاد کرده بودم؛  و در طی آن چند روز علاوه بر تجسس در "فضای  مجازی"، رادیو و تلویزیون های ایرانی (فارس، کرد، ترک و غیره) را نیز رصد کردم تا پوشش گزارش کمیته دنبال کنم.  این گزارش توسط رسانه های به اصطلاح فارس زبان مورد پوشش قرار گرفت. اما تلویزیون های ۲۴ ساعته اقوام و ملیت های تحت ستم از جمله تیشک، روژهلات، گوناز و آسوسات حاضر نشدند آن را تحت پوشش قرار بدهند. این امر برای من واقعاً تعجب آور و حیرت انگیز بود.  در طی دو تا  سه شب متوالی بعد از نشر این گزارش، بیشتر این تلوزیون ها  مشغول "آگاه" کردن مردم از نمایش و توطئه جدید  رژیم بنام جنبش سبز توسط جمهوری اسلامی و حمله به موسوی و کروبی بعنوان مجریان این "نمایش"  بودند. برای من واقعا تاسف آور وغم انگیز بود که چرا این تلویزیونهای "ملیت ها"  بجای انعکاس گزارش کمیته ناظر بر کنوانسیون رفع تبعیض نژادی سازمان ملل در آن  فرصت طلایی (حداقل در آن چند روز) ، اولویت را به حمله به  موسوی و کروبی داده بودند! چــــرا؟، من نمی دانـم ! و بقول شاعر "چه دانـــم های بـسـیـار اسـت در ایـن دنـیـا، لـیـکـن مـن نـمـی دانـــم!"
گفتگوی تورکمنصحرا مدیا با عبدالستار دوشوکی

هیچ نظری موجود نیست: