۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

استاد اسپندار مرد کهن بلوچستان

یك پیرمرد ریزقامت با چهره ای خسته از روزگار به نام «شیرمحمد اسپندار». شیر محمد اهل بمپور سیستان و بلوچستان است.

مردی كه فقر سالیان جوانی و كودكی گردی از اندوه را بر چهره اش نشانده. او هنوز هم نمی داند كه سن واقعیش چقدر است. چون شناسنامه اش را به موقع نگرفته اند. شیرمحمد ترجیح می دهد كه به جای حرف زدن دونلی بنوازد. معتقد است كه با این ساز بهتر می تواند بگوید. این آدم كه یكی از افتخارات موسیقی ایران به شمار می رود با همین دونلی روح سرزمین اش را به ینگه دنیا معرفی كرده. شیرمحمد نوازنده ای است كه باورش می كنیم و به عنوان نماینده یك گوشه دورافتاده از سرزمین به رسمیت می شناسیم.
شیرمحمد بچه بوده كه به دلایل مختلف راهی پاكستان می شود. ظاهراً رفته بوده آنجا تا كار كند. به هرحال دست تقدیر او را با نوازنده ای نی نواز آشنا می كند. آن نوازنده هم عشق نی را به جان او می اندازد و شروع می كند به یادگرفتن. آن هم چه یادگرفتنی. غوغا. این آدم نازنین انگار با دونلی اش به دنیا آمده. او یا كار كشاورزی می كند یا می نوازد. همین. شیرمحمد یكی از ستاره های درخشان هر جشنواره داخلی و خارجی است. هیچ رادیوی خارجی را نمی توان نام برد كه سعادت پخش یكی دو ساعت از هنر این نوازنده شهیر را نداشته باشد.
چقدر ماه است وقتی كه آن پارچه مخصوص «كمر صحبت» را به پاهایش می بندد و كلاه كوچكش را جابه جا می كند و آماده می شود برای نواختن. روایتی كه در نوع نواختن او وجود دارد ما را به دنیای شن های روان و هوهوی باد دعوت می كند. سیروسلوكی كه اسپندار با سازش طی می كند هیچ تنهایی را بر نمی تابد. تمام تصاویر ریز و درشت قافله شترها و ساربانان گردآلود، قافله های اجدادی، روح یك ملت نازنین، همگی و همگی در نوای ساز او حضور دارند. شیرمحمد گویی از عمق تاریخ سرزمین اش می آید. امیدوار، پابرجا و دست های همیشه پینه بسته.
اسپندار از همان دوران جوانی یك رفیق صمیمی پیدا می كند كه همواره همراه اوست. بله. سازش. خودش در جایی گفته: «دونلی یعنی شیرمحمد.» معنای این حرف آن است كه مشكل بودن یادگیری این ساز پذیرش هیچ شاگردی را ممكن نمی سازد. دونلی سازی است كه فقط شیرمحمد می تواند بنوازدش و بس. ای كاش این گونه نبود. ای كاش دونلی با شیرمحمد تمام نمی شد و اصلا ً ای كاش شیرمحمد هیچ وقت تمام نمی شد. به نظر می رسد آدمی با این وسعت جهانی و آن كهولت سن دیگر نباید بیل بزند. شیرمحمد پیر است گرچه همواره روایت های تازه و بكری از سازش می شنویم اما طبیعت خشن منطقه و یك عمر كار طاقت فرسا به هرحال كار خودش را می كند. ای كاش تدبیری اندیشیده می شد كه او فقط و فقط بنوازد.
جای دوری نمی رود. جان موسیقی مقامی و در نهایت ملی، روح تازه تری می گیرد. مگر این پیرمرد چقدر خرج دارد كه هیچ كس به فكرش نیست. بابا به خدا فقط نباید با هنرمندی به این بزرگی پز داد. باید بها هم داد. آدمی كه كار و بار و زندگی اش را ول می كند و به خاطر عشق وطن به داخل و خارج برای معرفی «ما» حركت می كند و تحسین همه را برمی انگیزد دیگر برادری اش را ثابت كرده. نباید ولش كنیم كه دست روزگار بیشتر اذیتش كند. نوای «مست كننده» یا همان قلندر را شنیده اید. قطعه «لیكو» را چطور؟ به خدا محشر است این آدم. حتی نوازنده های نی درجه اول هم بر هنر و عظمت شیرمحمد رای می دهند. آدم باید كمی اهل موسیقی باشد تا بداند كه این آدم چه می كند. همزمان باهم یك نی آكورد می گیرد و نی دیگر مقام های باستانی بلوچ را می نوازد.
شیرمحمد كار سه چهار نوازنده را به تنهایی انجام می دهد. البته زیاد ناراحت نباشید چون كاستی به نام «موسیقی بلوچستان» به همت هنرمند گرانقدر «حمیدرضا درویشی» با هنرنمایی شیرمحمد هست كه می توانید بشنوید و حظ كنید.
چه می توانیم بگوییم به جز اینكه: «خدایش یار باد».

هیچ نظری موجود نیست: