روز سهشنبه چهارم اسفندماه، خبر دستگیری عبدالمالک ریگی، رهبر مخفی تشکیلات نظامی جندالله که تاکنون منشاء درگیریهای خونین فراوانی در ایران بوده است، همهی اخبار داخلی و خارجی را تحت تاثیر قرار داد.
مریم محمدی
روز سهشنبه چهارم اسفندماه، خبر دستگیری عبدالمالک ریگی، رهبر مخفی تشکیلات نظامی جندالله که تاکنون منشاء درگیریهای خونین فراوانی در ایران بوده است، همهی اخبار داخلی و خارجی را تحت تاثیر قرار داد.
گروه جندالله تنها گروه مخالف دولت ایران نیست، اما تنها گروهی است که به اقدامات مسلحانه دست میزند.
با آقای رحیم بندویی، از فعالان «حزب مردم بلوچستان» در سوئد، در بارهی این دستگیری، تاثیرات احتمالی آن و این که اساسا مطالبات مردم بلوچستان کدامها هستند، گفتوگویی انجام دادهام.
آقای بندویی، وزیر اطلاعات ایران امروز اعلام کرد که عبدالمالک ریگی بدون کمک هیچ کشور خارجی دستگیر شده است. از سوی دیگر سایت متعلق به جندالله اعلام کرده است که این دستگیری با کمک سرویسهای اطلاعاتی غرب، از جمله سازمان سیا و سرویسهای اطلاعاتی افغانستان و پاکستان صورت گرفته و آقای ریگی را آنها به دولت ایران تحول دادهاند.
این در حالی است که دولت ایران همیشه آمریکا و طالبان را به حمایت از جندالله متهم کرده است. شما چه عواملی را در این دستگیری مؤثر میبینید؟
میتوان مساله را به این شکل مطرح کرد که سیستم حکومتی پاکستان همیشه در دست نیروهای نظامی بوده است.
این نیروهای نظامی، با توجه به وضعیت اقتصادی پاکستان، برای تامین امکانات خود و ادارهی کشورشان همیشه محتاج کشورهای غربی بودهاند.
به همین دلیل زمانی که طالبان شکل گرفت، زیر چتر حمایتی سیستم حکومتی پاکستان بود و امکاناتاش را از کشورهای غربی تامین میکرد.
بنابراین نظام پاکستان برای به دست آوردن امکانات مالی، دست به هر کاری خواهد زد و اگر در این رابطه هم اقدامی از سوی این دولت در قبال دریافت پول هنگفتی صورت گرفته باشد، بعید و دور از نظر نیست. در صورت چنین همکاریای باید سخن از صدها میلیون دلار و شاید هم بیش از این بوده باشد.
ولی در هرصورت امکان رد و بدل کردن اطلاعات در درون پاکستان، به اشکال مختلف میسراست؛ هم خود نیروهای جمهوری اسلامی در آنجا حضور دارند و هم یک سری قراردادهای مابین دولت پاکستان و جمهوری اسلامی ایران، رد و بدل کردن این اطلاعات را قانونی میکند. هم این که پاکستان یکی از کشورهایی است که در آنجا با پول هرکاری میتوان کرد.
در نتیجه این امکان که کسانی در این کشور اطلاعاتی را به جمهوری اسلامی منتقل کنند، محتمل بهنظر میرسد و احتمالا از اشکال مختلفی مانند روابط، پول و… استفاده شده است.
عبدالمالک ریگی، هنگام دستگیری توسط وزارت اطلاعات ایران
گروه وابسته به عبدالمالک ریگی موجب درگیریهای خونین زیادی در بلوچستان شد. فکر میکنید تاثیر این دستگیری در آنجا چگونه خواهد بود؟
مشکل اساسیای که جمهوری اسلامی الان در ایران و به خصوص در بخش شرقی کشور و بلوچستان دارد، وجود عبدالمالکها نیست. وجود ستم و بیعدالتیای است که همیشه در آن منطقه حاکم بوده و همچنان دارد با شدت بیشتری ادامه پیدا میکند.
عبدالمالک نباشد، فرد دیگری برخواهد خاست. همچنان که پیش از عبدالمالک هم افراد بسیار زیاد دیگری بودند و میتوان لیست بسیار بزرگی از آنها نوشت. تا زمانی که ریشهی اساسی حل نشود، تاریخ همچنان تکرار خواهد شد.
حزب مردم بلوچستان چگونه ارتباط احتمالیای با گروه ریگی داشته است و یا دارد؟
حزب مردم بلوچستان یک حزب سیاسی است که خواهان یک سیستم فدراتیو دمکراتیک در درون ایران هست و مبارزهی مسلحانه اصلا جزو برنامهاش نبوده و نیست و نخواهد هم بود. ما بر اساس مبارزهی مدنی در تلاش بهدست آوردن این حق طبیعی مردم بلوچ هستیم. در نتیجه هیچ نوع ارتباط رسمی و یا غیررسمی بین حزب مردم و جندالله برقرار نبوده است.
از طریق عوامل جمهوری اسلامی همیشه تهمتهایی به حزب مردم بلوچستان در این زمینه زده میشد و حتی برای خود ملاقاتهایی را تصویر کردند که بین این دو گروه شکل گرفته است. در صورتی که هیچوقت چنین اتفاقی نیفتاده است.
در نتیجه به جرأت میگویم که ما یک تشکل سیاسی صرف هستیم. در صورتی که جندالله یک تشکل سیاسی− نظامی با اهداف متفاوت و همچنین استراتژی و تاکتیکهای متفاوت برای رسیدن به آن اهداف است.
برنامهها و اهدافی که حزب شما برای بلوچستان ایران دارد، چیست؟ فکر میکنید مطالبات عمدهی مردم بلوچستان در حال حاضر کدامها هستند؟
اولین نکته این است که ایران کشوری کثیرالمله و دارای تنوع فرهنگی زبانی گستردهای است و این واقعیتی است که کسی نمیتواند منکر آن شود، مگر این که افرادی بخواهند مانند کبک سرشان را توی برف بگذارند و بگویند کسی را نمیبینند.
از زمان آغاز سیستم شاهنشاهی پهلوی که سیاستهای همانند سازی اجباری در ایران آغاز به کار کرده است، مردم غیرفارس ایران همیشه مورد ظلمهای فرهنگی، زبانی و هنری قرار گرفتهاند.
قصدم بیان نکتهای در عناد با مردم فارس نیست، منتها مردم فارس نه تنها هیچوقت مشکل از بین رفتن زبانشان را احساس نکردند، بلکه تمام امکانات دولتی همیشه در اختیار پیشبرد این زبان بوده است. درست هم بوده اما این به معنای آن نباید بوده باشد که زبانها و فرهنگهای دیگر را محکوم به فنا کنند.
سیاستی که به شکل سازمانیافته در جهت تداوم و به انجام رساندن یک همانندسازی اجباری در ایران اعمال شده است.
همانندسازی به لحاظ زبانی؟
به لحاظ هویتی. زبان یکی از عوامل هویتی هر گروه فرهنگی− اجتماعی در ایران است. کردها، ترکها، لرها، عربها، بلوچها، ترکمنها و… این ملتها از حقوق انسانی خود محروم هستند.
نمونهی بسیار بارز آن این که خود مسئولین جمهوری اسلامی اعلام میکنند ۷۰درصد دانشآموزان مقطع ابتدایی غیرفارس هستند و فارسی را نمیتوانند خوب یاد بگیرند و در نتیجه همیشه عقب میمانند. یعنی از لحاظ زبان مادری، نوعی کودکآزاری در ایران شده است.
آقای بندویی، در مورد تدریس زبان مادری که مورد اعتراض روشنفکران اقوام دیگر هم هست، پرسشی برای من وجود دارد؛ امکانات آموزشی برای دولتهای ایران تاکنون برای همان آموزش زبان فارسی چه میزان بوده است و چه امکاناتی میتوانسته برای آموزش دیگر زبانهای موجود در ایران وجود داشته است؟
ممکن است این امر در توان دولتهای تاکنونی ایران نبوده باشد؟ به هرحال مهارتها و سابقهی نظام آموزشی در ایران، برای مثال با سوییس متفاوت است. به عبارتی، آیا مبارزهی مسالمتآمیز− مدنیای که شما به آن اشاره میکنید، نمیتواند در تداوم خود موجب بهدست آمدن این حقوق بشود، بدون درگیریهای بیشتر؟
با این نظر شما موافق نیستم؛ به این دلیل که تا کی؟! نزدیک به یک قرن است که این سیاست عملا دارد اجرا میشود و نمیتوان آن را به حساب مشکلات سیستم آموزشی در ایران گذاشت. ما معتقدیم این سیاست عمداَ و برنامهریزی شده به منظور همانندسازی اجباری اعمال شده است.
ما مخالفتی نداریم که در یک روند و تکامل طبیعی، این زبانهای مختلف از بین بروند و حتما خواهند رفت. شکی در این نیست. اما زمانی که سازمانیافته برای محو شدن زبان بلوچی، زبان کردی، زبان ترکی، زبان ترکمنی… در ایران برنامهریزی میشود و همهی امکانات در خدمت زبان فارسی قرار میگیرد، به خاطر ضعف نظام آموزشی نیست. بلکه به خاطر سیاستهایی است که عمداَ و عملاً پیاده شده و دارد اجرا میشود.
ما معتقدیم در ایرانی که متعلق به فرهنگهای رنگارنگ و هویتهای گوناگون است، ضرورت دارد ضمن رعایت حقوق فردی تکتک مردم ایران، حقوق جمعی این گروهها هم رعایت شود. این امر رعایت نخواهد شد، تا زمانی که تنوع فرهنگی، زبانی و ملی در ایران به عنوان یک امر عادی پذیرفته شود.
ما معتقد هستیم که زمانی ایران یک ایران دمکراتیک خواهد بود، زمانی یک صلح با ثبات و پایدار در ایران برقرار خواهد شد که من بلوچ ایران را متعلق به خودم بدانم، ترک ایران را متعلق به خود بداند و کرد و عرب و ترکمن و فارس هم همینگونه احساس یکسانی را داشته باشند.
نه این که وقتی در هرجای دنیا سخن از ایران به میان بیاید، بگویند: «Iran is Persian». چرا که سیاستهایی که در طول این ۱۰۰ سال در درون ایران اعمال و به جهان ارائه شده در جهت دادن این تصویر از ایران بوده است.
شما معتقدید که پایهی بسیاری درگیریها، اختلافات و نگرانیهایی که وجود دارد، تبعیضهای زبانی است و اگر این برطرف شود، ممکن است خیلی مسائل حل شوند؟
مسالهی داشتن احساس برابر بودن است. زبان نیز به عنوان یکی از مهمترین فاکتورهای هویتی است که جامعهی بشری در طول هزاران سال به دست آورده است. اما مساله فقط به زبان ختم نمیشود. بلکه فرهنگ، هنر و آن احساس خود بودن است.
تا زمانی که بلوچ در بلوچستان احساس میکند سرنوشتاش در تهران و نه توسط کسانی که از خود بلوچها باشند و در این تصمیمگیری شرکت مساوی داشته باشند، رقم میخورد و هرآنگونه که آنها تصمیم میگیرند اجباراً باید اجرا شود، احساس یگانگی و برابری بهوجود نخواهد آمد.
رحیم بندویی میگوید ریشه اساسی مشکل جای دیگری است، عبدالمالک نباشد، فرد دیگری برخواهد خاست. همچنان که پیش از عبدالمالک هم افراد بسیار زیاد دیگری بودند و میتوان لیست بسیار بزرگی از آنها نوشت
به همین دلیل حزب ما و احزاب دیگری از ملیتهای مختلف دیگر و جمعهای بسیار زیادی از روشنفکران مترقی ایران و سازمانهای سراسری ایرانی، راه حل را وجود یک سیستم فدراتیو دمکراتیک که حقوق ابتدایی این گروههای متنوع ساکن ایران در آن تامین شده باشد، میدانیم.
به مقولههای فرهنگی− هنری اشاره کردید؛ در عرصههایی مانند وجود نشریات و کتابها به زبانهای دیگر، امروز به کوشش روشنفکران کرد و یا ترک، کتابها و نشریاتی به زبانهای کردی و ترکی داریم. چگونه است که چنین انتشاراتی به زبان بلوچی نداریم؟ چرا خود روشنفکران بلوچ تا کنون، حداقل در حد آذریها و کردها، به این کار اقدام نکردهاند؟
مسائل خیلی پیچیده و به هم پیوستهاند؛ نمیتوان فقط از یک زاویه به آن نگاه کرد. با شما موافق هستم که مثلا همین نکتهی زبان باید توسط روشنفکران، نویسندگان و ادبا شروع شود.
اما روشنفکر بلوچ در کجا رشد میکند که بتواند خدمتی به زبان بلوچی بکند؟ من به عنوان یکی از روشنفکران بلوچ، از کودکی تمام آموزشام به زبان فارسی بوده است. ضمن این که همیشه محدود بودم و اجازه نداشتم کوچکترین اقدامی در این رابطه انجام بدهم.
تا کی اجازه نداشتید؟
هنوز هم اجازه نداریم.
به نظر میرسد روشنفکران بلوچ الان باید به دنبال کار تحقیق و پژوهش در زبان بلوچی و یافتن پایههای زبانی، به نوعی که بتواند پایهی آموزش قرار بگیرد، بروند و روی منشاء زبانی کار و تحقیق کنند تا چیزی برای ارائه داشته باشند. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
پیش از هرچیز مطبوعات باید آزاد باشند و نوشتن به این زبانها آزاد باشد.
الان روزنامههای ترکی و کردی در ایران وجود دارند.
روزنامههای ترکی و کردی در ایران ممکن است به شکل خیلی محدود وجود داشته باشد. در بلوچستان هم چندین بار این اجازه داده شد. منتها مجبور و محکوم بودند به این که نشریه حتما باید دو قسمت داشته باشد و هرآنچه به زبان بلوچی است، حتما به زبان فارسی هم نوشته شود. در غیر این صورت اجازهی نشر داده نمیشود.
اما این میتواند یک شروع باشد.
درست است و مخالفتی هم نیست که بخشی از آن فارسی باشد. اما این نیرو و امکانات مالی را، حداقل در بخش فارسی، چه کسی باید در اختیار بگذارد. من بلوچ که از بخشهای دیگر زندگیام میزنم تا این روزنامه منتشر شود، دیگر برای بخش فارسی توان و امکانات ندارم. این امکان را دولت باید در اختیار بگذارد. اما دولت این کار را نمیکند.
مساله این است که زبانهای ملی یا قومی (هر اسمی روی آن بخواهیم بگذاریم) در ایران، تا زمانی که رسماً تحت حمایت خود دولت قرار نگیرند، توسط شانههای ضعیفی که ما ملیتها در درون ایران داریم، رشدی نخواهند داشت.