بیاد مهرنهاد اولین وبلاگ نویسی که ا عدام شدرضا حسین بر
تحلیل گر سیاسی
اگر کسی یعقوب مهرنهاد را در خواب ببیند، خواهد دید که چشمان او در زیر خاک سخت نگران است و اگر کسی از او بپرسد که چرا نگران است، خواهد گفت،" چشمم نگران است که ملکم با دگران است." دگرانی که بر ایران حکومت میکنند، سرزمین ایران و مخصوصا، بلوچستان را چنان ویران کرده اند که فقط با رفتار هلاکو خان و تیمور لنگ قابل مقایسه است.
سر پرسی سایکس مینوسد هلاکو خان دستور داد حدود هفت صد هزا ر تا یک میلیون نفر از ساکنان بغداد را از خانه هایشان بیرون اوردند و در خارج از شهر جمع کردند و همگی را بقتل رساندند. بغداد که مرکز علمی جهان در آن زمان بود، چنان ویران شد که هر گز عظمت خود را بدست نیاورد.
طبق بیشتر آمار هایی که منتشر شده، بیش از یک میلیون نفر در جنگ ایران و عراق کشته و زخمی شدند، بدون اینکه کوچکترین فایده ای بهمراه داشته باشد. شهر های زیادی ویران شدند. پیش از جنگ و بعد از جنگ، هزا ران ایرانی اعدام گردیدند. چه گونه چشمان مهرنهاد و صد ها جوان دیگر در گور نگران نباشد که ملکشان چنین ویران شده است؟
تیمور لنگ با شاهزاده های بلوچ در بلوچستان در گیر شد و تیری به پایش خورد و بطور دایم لنگ گردید. پس از چند سال که قدرت گرفته بود، دوباره هوای آن منطقه کرد و شهر زرنج، پایتخت بلوچستان را محاصره کرد. مردم انقدر جنگیدند که نزدیک بود او را شکست بدهند ولی بخت با او بود و عده ای خاین او را کمک کردند و او محاصره را شکست و مردم را قتل عام کرد و شهر را چنان با خاک یکسان نمود که گویی تمدن بزرگ فرخی رستم و زال هر گز وجود نداشته است.
مهرنهاد چه گونه چشمانش نگران نباشد که برادر کوچک او با صد ها بلوچ و ایرانی دیگر در زندان هستند و ملکش فقیر ترین استان ایران شده است؟
او مثل بسیاری از دلاوران دیگر، هوای سرفرازی سرزمین خود را داشت. عاقبت این ارمان خود را میدانست ولی فکر میکرد که او هم مثل صد ها جوان ایرانی دیگر وبلاگ نویسی میکند اما این را نمیدانست که او بلوچ است و سنی است و رژیم کینه مخصوصی نسبت به انها دارد. او نمیتوانست بپذیرد که در ایران حقوق کمتری از بقیه ایرانیان دارد. او میگفت در ایران هزا ران فعال سیاسی وجود دارد؛ او هم یکی از انها، با این تفاوت که او فقط در چار چوب قانون کار میکند.
این دلیل او درست بود، ولی رژیم خونخوار جمهوری اسلامی، اینطور فکر نمیکرد. رژیم خودی و ناخودی دارد: شیعه ها خودی هستند و بعضی از شیعه ها خودی ترند. فارسها و ترک ها اگر ذوب در ولایت بوده باشند، خودی ترند، و اگر نه، ناخودی هستند. بله در ایران، مردم بر اساس نژاد و مذهب خود درجه بندی میشوند. در این درجه بندی، بعضی نژاد ها و مذهب ها حق همه چیز دارند و بعضی هیچ حقی ندارند. یک مثال کافی است. رژیم مدعی است که ۷۵۰۰۰ دانشجو در خارج دارد. یکی از انها بلوچ نیستند. چشمان مهرنهاد چگونه نگران نشود و ریگی چگونه دست به تفنگ نبرد؟
از مهرنهادی مردم بلوچستان نه باید شگفت زده شد و نه باید تصور کرد که تحمل انها نامحدود است. فقر را میشود تحمل کرد اما ظلم را هر گز.
اگر یعقوب را ا عدام کردند، او یک نفر بود با چند همراه و یک نفر همیشه آسیب پذیر است. ده نفر هم آسیب پذیر هستند؛ ولی هزا ران نفر نه آسیب پذیرند و نه شکست پذیر و میلیون ها بلوچ در ایران زندگی میکنند. بلوچ ها این درس را خوب و با قیمت زیاد آموخته اند.
اکنون اکثریت بلوچ ها مشغول خود شناسی، هویت شناسی، بلوچ شناسی و ایران شناسی هستند تا تکلیف خود را با همه کس روشن کنند. انها، با سایر ایرانیان، سرنوست مشترک و درد مشترک دارند ولی منافع مشترک ندارند؛ زیرا تا کنون خیری از منافع ایران به انها نرسیده است. آنچه از ایرانی بودن به انها رسیده، جز رنج و غم وفقر و ا عدام نبوده است. اکنون بلوچ ها در در گاه تاریخ شرمنده نیستند و اگر برای بقای خود دست بهر کاری بزنند، انسانهای شرافتمند، انها را سرزنش نخواهند کرد
تحلیل گر سیاسی
اگر کسی یعقوب مهرنهاد را در خواب ببیند، خواهد دید که چشمان او در زیر خاک سخت نگران است و اگر کسی از او بپرسد که چرا نگران است، خواهد گفت،" چشمم نگران است که ملکم با دگران است." دگرانی که بر ایران حکومت میکنند، سرزمین ایران و مخصوصا، بلوچستان را چنان ویران کرده اند که فقط با رفتار هلاکو خان و تیمور لنگ قابل مقایسه است.
سر پرسی سایکس مینوسد هلاکو خان دستور داد حدود هفت صد هزا ر تا یک میلیون نفر از ساکنان بغداد را از خانه هایشان بیرون اوردند و در خارج از شهر جمع کردند و همگی را بقتل رساندند. بغداد که مرکز علمی جهان در آن زمان بود، چنان ویران شد که هر گز عظمت خود را بدست نیاورد.
طبق بیشتر آمار هایی که منتشر شده، بیش از یک میلیون نفر در جنگ ایران و عراق کشته و زخمی شدند، بدون اینکه کوچکترین فایده ای بهمراه داشته باشد. شهر های زیادی ویران شدند. پیش از جنگ و بعد از جنگ، هزا ران ایرانی اعدام گردیدند. چه گونه چشمان مهرنهاد و صد ها جوان دیگر در گور نگران نباشد که ملکشان چنین ویران شده است؟
تیمور لنگ با شاهزاده های بلوچ در بلوچستان در گیر شد و تیری به پایش خورد و بطور دایم لنگ گردید. پس از چند سال که قدرت گرفته بود، دوباره هوای آن منطقه کرد و شهر زرنج، پایتخت بلوچستان را محاصره کرد. مردم انقدر جنگیدند که نزدیک بود او را شکست بدهند ولی بخت با او بود و عده ای خاین او را کمک کردند و او محاصره را شکست و مردم را قتل عام کرد و شهر را چنان با خاک یکسان نمود که گویی تمدن بزرگ فرخی رستم و زال هر گز وجود نداشته است.
مهرنهاد چه گونه چشمانش نگران نباشد که برادر کوچک او با صد ها بلوچ و ایرانی دیگر در زندان هستند و ملکش فقیر ترین استان ایران شده است؟
او مثل بسیاری از دلاوران دیگر، هوای سرفرازی سرزمین خود را داشت. عاقبت این ارمان خود را میدانست ولی فکر میکرد که او هم مثل صد ها جوان ایرانی دیگر وبلاگ نویسی میکند اما این را نمیدانست که او بلوچ است و سنی است و رژیم کینه مخصوصی نسبت به انها دارد. او نمیتوانست بپذیرد که در ایران حقوق کمتری از بقیه ایرانیان دارد. او میگفت در ایران هزا ران فعال سیاسی وجود دارد؛ او هم یکی از انها، با این تفاوت که او فقط در چار چوب قانون کار میکند.
این دلیل او درست بود، ولی رژیم خونخوار جمهوری اسلامی، اینطور فکر نمیکرد. رژیم خودی و ناخودی دارد: شیعه ها خودی هستند و بعضی از شیعه ها خودی ترند. فارسها و ترک ها اگر ذوب در ولایت بوده باشند، خودی ترند، و اگر نه، ناخودی هستند. بله در ایران، مردم بر اساس نژاد و مذهب خود درجه بندی میشوند. در این درجه بندی، بعضی نژاد ها و مذهب ها حق همه چیز دارند و بعضی هیچ حقی ندارند. یک مثال کافی است. رژیم مدعی است که ۷۵۰۰۰ دانشجو در خارج دارد. یکی از انها بلوچ نیستند. چشمان مهرنهاد چگونه نگران نشود و ریگی چگونه دست به تفنگ نبرد؟
از مهرنهادی مردم بلوچستان نه باید شگفت زده شد و نه باید تصور کرد که تحمل انها نامحدود است. فقر را میشود تحمل کرد اما ظلم را هر گز.
اگر یعقوب را ا عدام کردند، او یک نفر بود با چند همراه و یک نفر همیشه آسیب پذیر است. ده نفر هم آسیب پذیر هستند؛ ولی هزا ران نفر نه آسیب پذیرند و نه شکست پذیر و میلیون ها بلوچ در ایران زندگی میکنند. بلوچ ها این درس را خوب و با قیمت زیاد آموخته اند.
اکنون اکثریت بلوچ ها مشغول خود شناسی، هویت شناسی، بلوچ شناسی و ایران شناسی هستند تا تکلیف خود را با همه کس روشن کنند. انها، با سایر ایرانیان، سرنوست مشترک و درد مشترک دارند ولی منافع مشترک ندارند؛ زیرا تا کنون خیری از منافع ایران به انها نرسیده است. آنچه از ایرانی بودن به انها رسیده، جز رنج و غم وفقر و ا عدام نبوده است. اکنون بلوچ ها در در گاه تاریخ شرمنده نیستند و اگر برای بقای خود دست بهر کاری بزنند، انسانهای شرافتمند، انها را سرزنش نخواهند کرد
تفتان نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر