دختر کوهستان
در کوه سفید بدنیا آمدم نقطه که شاید به غیر از من و خانواده ام کسی آنجا را ندیده
باشد درست وسط کوه که از از طرف شمال به روستای کتیچ و از طرف جنوب
به منطقه بنت بنام سیاهینک جای بدور از همه امکانات من مادرم شیعه و پدرم
سنی مذهب پنج سالم بود پدرم آتش را با دو چوب بهم مالیدن روشن کرد چون
کبریت نداشتیم این مسله در ذهن من تا الان مانده خلاصه بر اثرخشکسالی ما
مجبور شدیم خانه اصلی خود را رها کنیم و به پیشنهاد مادرم به منطقه جاسک
کوچ کردیم و من توانستم درس بخوانم تا کلاس سوم ابتدایی در منطقه ای از
جاسک درس خوندم اما کلاس اول و دوم برایم بسیار سخت بود چون فارسی
بلد نبودم بچه ها مسخره ام میکردند اما از کلاس سوم به بعد راه افتادم و باز
خانواده بعلت مشکلات مادی که داشتیم مجبور به کوچ شدند و به نیکشهر
کوچ کردیم من توانستم در نیکشهر ادامه تحصیل بدم و با نمرات خوب قبول
شدم و دوران راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشتم و به دبیرستان راه
یافتم سال دوم انتخاب رشته بود من رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کردم
و الان پیش دانشگاهی هستم و دوست دارم مهندس عمران باشم دختری
که الان ۱۸ سالمه ان روز را به یاد میاورم که پدرم با دو چوب به هم
مالیدن برایما ن آتش روشن کرد حالا میدانم بر اثر اصطکاک دو چوب
و گرم شدن آنها آتش روشن شد .حال من همان دختری هستم که قبلا بوده
و هستم اما امروز مسولیت سنگینی بر شانهایم فشار میاورد چون میدانم
اگر مثل مادرم بزرگ میشدم اینقدر احساس مسولیت نمیکردم فقط وظیفه
داشتم ازدواج کنم و به خانه داری بپردازم اما امروز من با روزهایی که
مادرم زندگی میکرد متفاوت است من امروز دوست دارم برای مردم و
خانواده مفید باشم و به خود میبالم که دختر کوهستاانم اما با تفکر نوین
من با قلم و زبان خود آنچه میتوانم نسبت به مسولیتی که دارم بخوبی
انجام دهم امروز عصر ارتباطات و تکنولوژی است ما به دور از
خشونت میتوانیم به جایگاهی که برایمان شایسته است برسیم واز این
بحرانها بگذریم و به نقطه علا برسیم میدانم فکری که من میکنم نیاز به
زمان دارد اما باید قبول کنیم اول باید بستر سازی کرد برای هر کاری
من شاید از دیدگاه بعضی از بزرگان اشتباه فکر میکنم اما شخصا بر
این روش اعتقاد دارم ما باید از ملتهای دیگر یاد بگیریم از ملت کرد
زن و مرد در کنار هم مبارزه میکنند بصورت مسالمت آمیز ما باید
به مشکلات مختلفی که در پیش رو داریم توجه کنیم با کشتن صدها
مامور نظامی نمیتوانیم به حقوق خود برسیم در جامعه ای که هنوز
زن مثل یک برده است میخواهیم به آزادی و دمکراسی برسیم اندک
زمانی نمیشود به همه چیز رسید ما دختران بلوچ دوست داریم به
تحصیل و مبارزه بپردازیم و این کار را خوب انجام میدهیم اما بشرطی
که من من را کنار بگذارید و در کنار ما باشید شاید این جمله من
شما را رنجیده خاطر کند اما صادقانه میگویم اگر به زنان و دختران
بلوچ ارزش و احترام قائل نباشید بازنده هستید امیدوارم مردان بلوچ
با دید باز به زنان و دختران نگاه کنند و شک نکنید در بسیاری
از مسائل زنان بلوچ از مردان سبقت گرفته اند از جمله در زمینه
تحصیل به امید روزی که من و تو برابر باشیم
زهره رییسی دختر کوهستان
در کوه سفید بدنیا آمدم نقطه که شاید به غیر از من و خانواده ام کسی آنجا را ندیده
باشد درست وسط کوه که از از طرف شمال به روستای کتیچ و از طرف جنوب
به منطقه بنت بنام سیاهینک جای بدور از همه امکانات من مادرم شیعه و پدرم
سنی مذهب پنج سالم بود پدرم آتش را با دو چوب بهم مالیدن روشن کرد چون
کبریت نداشتیم این مسله در ذهن من تا الان مانده خلاصه بر اثرخشکسالی ما
مجبور شدیم خانه اصلی خود را رها کنیم و به پیشنهاد مادرم به منطقه جاسک
کوچ کردیم و من توانستم درس بخوانم تا کلاس سوم ابتدایی در منطقه ای از
جاسک درس خوندم اما کلاس اول و دوم برایم بسیار سخت بود چون فارسی
بلد نبودم بچه ها مسخره ام میکردند اما از کلاس سوم به بعد راه افتادم و باز
خانواده بعلت مشکلات مادی که داشتیم مجبور به کوچ شدند و به نیکشهر
کوچ کردیم من توانستم در نیکشهر ادامه تحصیل بدم و با نمرات خوب قبول
شدم و دوران راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشتم و به دبیرستان راه
یافتم سال دوم انتخاب رشته بود من رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کردم
و الان پیش دانشگاهی هستم و دوست دارم مهندس عمران باشم دختری
که الان ۱۸ سالمه ان روز را به یاد میاورم که پدرم با دو چوب به هم
مالیدن برایما ن آتش روشن کرد حالا میدانم بر اثر اصطکاک دو چوب
و گرم شدن آنها آتش روشن شد .حال من همان دختری هستم که قبلا بوده
و هستم اما امروز مسولیت سنگینی بر شانهایم فشار میاورد چون میدانم
اگر مثل مادرم بزرگ میشدم اینقدر احساس مسولیت نمیکردم فقط وظیفه
داشتم ازدواج کنم و به خانه داری بپردازم اما امروز من با روزهایی که
مادرم زندگی میکرد متفاوت است من امروز دوست دارم برای مردم و
خانواده مفید باشم و به خود میبالم که دختر کوهستاانم اما با تفکر نوین
من با قلم و زبان خود آنچه میتوانم نسبت به مسولیتی که دارم بخوبی
انجام دهم امروز عصر ارتباطات و تکنولوژی است ما به دور از
خشونت میتوانیم به جایگاهی که برایمان شایسته است برسیم واز این
بحرانها بگذریم و به نقطه علا برسیم میدانم فکری که من میکنم نیاز به
زمان دارد اما باید قبول کنیم اول باید بستر سازی کرد برای هر کاری
من شاید از دیدگاه بعضی از بزرگان اشتباه فکر میکنم اما شخصا بر
این روش اعتقاد دارم ما باید از ملتهای دیگر یاد بگیریم از ملت کرد
زن و مرد در کنار هم مبارزه میکنند بصورت مسالمت آمیز ما باید
به مشکلات مختلفی که در پیش رو داریم توجه کنیم با کشتن صدها
مامور نظامی نمیتوانیم به حقوق خود برسیم در جامعه ای که هنوز
زن مثل یک برده است میخواهیم به آزادی و دمکراسی برسیم اندک
زمانی نمیشود به همه چیز رسید ما دختران بلوچ دوست داریم به
تحصیل و مبارزه بپردازیم و این کار را خوب انجام میدهیم اما بشرطی
که من من را کنار بگذارید و در کنار ما باشید شاید این جمله من
شما را رنجیده خاطر کند اما صادقانه میگویم اگر به زنان و دختران
بلوچ ارزش و احترام قائل نباشید بازنده هستید امیدوارم مردان بلوچ
با دید باز به زنان و دختران نگاه کنند و شک نکنید در بسیاری
از مسائل زنان بلوچ از مردان سبقت گرفته اند از جمله در زمینه
تحصیل به امید روزی که من و تو برابر باشیم
زهره رییسی دختر کوهستان
۱ نظر:
خواهرم سلام
خیلی خوشحالم که خواهری سلاح به دستش گرفته سلاح قلم سلاحی که ملتی را بیدار می کند و به شما حق می دهم که در جامعه ما به زنان ارزش واقعی داده نشده است و به نظر من این حق طبیعی را خود زنان و خواهران باید زنده کنند و در مورد دین فرقی نمی کند چی باشد چون بنظر من دین افیون توده هاست یعنی هر ایدئولوژی افیون توده هاست و این یک مسئله شخصی است .به خواهری مثل شما افتخار می کنم که با داشتن این همه مشکل هنوز هدف بزرگی دارید و مطمئن هستم تو روزی یک مهندس عمران می شوی و نمونه ای برای زنان و حتی مردان سرزمینت .
موفق باشی.
ارسال یک نظر