مقاله اى از م۔ و۔ کوھگنجى!
در ھىچ جاى جھان خاکى ما نمى توان انسانھايى را يافت که صد در صد داراى يک موضع يک سان و ھم گون اجتماعى باشند. در انتخاب، قبول مذھب، ايدولوژى، باورھا و برداشتھا و تحليلھاى سياسى- اجتماعى، فرھنگى و اقتصادى، تعليم و تربيت فرزندان، شيوه ھاى حل مشکلات روزانه، روبرو شدن با افراد و حتى در دل باختگى ھاى شخصى و..... ، يک گونه و واحدانه نمى نگرند و نمى انديشند. انسانھا از زاويه ھاى مختلف و بر داشتھاى طبقاتى خاص خود به مسائل مى نگرند. تحليلھاى افراد ھميشه منصفانه و بدون غرض نيست. مقام و جايگاه اجتماعى افراد در قضاوتھايشان به گونه اى نمايان مى شود. شخصيتھاى اجتماعيى زاده شرايط خاص حاکم در جامعه اند و يا شرايط خاص حاکم شخصيتھاى نام دار را پرورش مى دھد. اما، آنچه که در مسائل اجتماعى مھم و مورد قبول اکثر انديشمندان بوده و نيز ھست که منافع فرد در کسب منافع جمع نھفته و تعريف مى شود و در يک جامعه ھدفمند، فرد از بدست آوردن امتيازھاى شخصى براى گرفتن حقوق جمع مى گذرد. سازش آنچنان کلمه نفرت انگيزى نيست که از آن بزشتى ياد کرد. مرورى بر آموزشھاى تمامى اديان در ظاھر امر حکايت از آن دارد که با تن دادن به سازش با نرمى در ميان دشمنان ( ناھم باورھا ) خود به تبليغ وترويج مى پرداختند و در عمل سعى مى کردند که خود را بانيان اخلاق پسنديده معرفى کنند. اکثر مواقع کسب محبت ودل بدست آرى مخالفين و دشمنان از طريق سازش شيوه اى در تبليغات مذھبى شان بوده و نيز ھست. اين برخوردھاى عاطفى و احساسى را حتى امروز در بر خورد با گروه ھاى جمعاعت تبليغات اسلامى و ھمچنين مبلغين مذھب مسيح و ساير مبلغين مذھبى به خوبى مى شود مشاھده کرد که عاطفه و احساسات افراد را ھدف قرار مى دھند.
اگر فرزندان حضرت آدم به جان ھم نمى افتاند و برادر کشى را رواج نمى دادند و اين يادگار زشت را براى ما به ارث نمى گذاشتند! شايد قادر بوديم و باشيم، بدون گردن زدن فيزيکى ھم ديگر به حل مسائل مان از طريقھاى ديگر بپردازيم. انسان انديشمند راه ھا و تاکتيکھاى متفاوتى وسودمندتر و کم خرجترى براى به ھدف رسيدن بکار مى گيرد و نا ممکنھا را تا آنجا که قابل درک و فھم است به ممکن شدن تبديل مى کند واز آخرين راه حلھا استفاده نمى کند، اين يعنى قدم بر داشتن به سوى جامعه اى بدور از بطش، بغض، حسد و تحقير. اما، حقيت اين است تا جايى که خاطره ھا نسبت به ملت بلوچ به ياد مى آورد و تاريخ گواه است، نتنھا بلوچھا بوده اند که به ھرطريق ممکن و باھر حيله و نيرنگى گردن زده مى شده اند بلکه براى عبرت و ادب ديگران از سرھايشان با قھقھه و شادى به عنوان سه پايه براى پختن غدا و کباب استفاده مى شده است. البته امروز کردار و افکار سران ج.ا چندان تفاوتى عميق با دوره ھاى گذشته نسبت به ادب کردن ملت بلوچ ندارد و وظيفه ماھم نيست که به اين کينه جويى و خون خواھى با ھمان روش حاکمانى که خود را صاحب و مالک ما مى دانند، ادامه بدھيم. ما بايد روشھا و ھنر ھاى صحيح مبارزات حق جويانه را براى احقاق خواسته ھاى انسانى بکار بگيريم و عمل به مثل تاريخاً در فرھنگ ما محکوم بوده است.
اگر به کل ھستى با نگاه و برداشتى منصفانه و تکامل گرايانه بنگريم، بسادگى خواھيم پذيرفت که زندگى يعنى تجربه کردن و بدست آوردن. آنچه که ما انجام مى دھيم از روز ازل در ذات ما مانند مورچه و زنبور عسل نھفته نبوده است که غير از آن طريق ديگرى را آزمايش نکنيم، بلکه شرايط و جوؔ حاکم ما را بيشتر مواقع تشويق و وادار به عمل مثل مى کند. سازش مقوله اى دو طرفه و نا مساوى است. حل يک معادله نامساوى اجتماعى بسيار پيچيده تر و رنج آورتر و غير قابل مقايسه با حل يک نابرابر رياضى است. در ھردو صورت بايد به طرفين نامساوى چيزى افزود و يا کسر کرد تا قابل حل شود. يعنى امتيازى گرفت و در مقابل امتيازى را از دست داد. انسان انديشمند براى از دست دادن امتياز به تجزيه و تحليل اثرات دراز مدت آن برکليه امور و جوانب زندگى جمع و محيط مى پردازد. براى کسب امتيازى نيز بر ھمين شيوه استدلال، تاثير دراز مدت و يا کوتاه مدت آن را در جامعه خود بررسى خواھد کرد. سازشھا و امتياز گيرىھا به نفع جمع از حقانيت بر خوردار مى شوند و خدمت به جامعه محسوب مى گردند و به يادگار نيک به ثبت مى رسند و نشان و جلوه اى از ھمکارھاى ھدفمند انسان والا و متفکر است. زندگى، تلاش فکرى وفيزيکى است که نيز عمده ترين بخش فعاليت اثر بخش انسان را شامل مى شود، بدون سازش، امتياز گرفتن و امتاز دادن، امکان پذير نيست و بسا مشکل خواھد بود. عمده تن دھندگان به سازش را، طبقات و اقشار پايينى جامعه تشکيل مى دھند تا بتوانند يک پله از نھايت درماندگى را پشت سر بگذارند.
از ديدگاه فلسفه طبقه کارگر و نمايندگانش که اعتقاد به مبارزه طبقاتى دارند، محورسازش، کسب امتياز از کارفرما براى طبقه کارگر است. احتياج کالا و رواج وتوسعه مصرف به شکل بندى و رشد طبقه کارگر انجاميد. سرکوبھاى کارگران ومطرح کردن خواسته ھاى فردى و موفق نبودنشان در مقابل کارفرمايان، باعث شکل گيرى اتحاديه ھا، انجمنھا و سنديکاھاى اوليه صنفى شد و آنھا در عمل يافتند که دسته جمعى بھتر قادربه کسب حد اقلى از خواسته ھاى رفاھى خود از کار فرماھا ھستند. مثلا با کارفرما به سازش رسيدند که چند دقيقه اى وقت براى صرف غذا و استفاده از دست شوى و .... و يا مثلاً حق رفتن به بيمارستان و.... را داشته باشند. با رشد صنعت و بالا رفتن شعور حق طلبى کارگران، ديگر آنھا تنھا قانع به کسب خواسته ھاى رفاھى نيستند.
امروز کارگران متشکل در سر تا سر جھان علاوه برخواسته ھاى رفاھى، داراى خواسته ھا و بلند پروازىھاى سياسى ھستند و سالانه ھزاران نماينده کار گرى در کشورھايى که به حقوق شھروندى احترام مى گذارند، بر سر ميز مذاکره ( ميز سازش – ميز امتياز گيرى ) با کارخانه داران و نمايندگان سرمايه داران مى نشينند و براى گرفتن امتياز چکه و چانه مى زنند و براى دريافت بخشى از خواسته ھاى خود به سازش مى رسند. ھىچکدام از نمايندگان کار گران که بر سر ميزھاى سازش مى نشينند، يک سان نمى انديشند، اما، آنچه که مھم است، کسب امتياز و سازش بايد به نفع کل و تمامى کارگران آن مجموعه، حتى کارگرانى که ھيچ نوع ھمکارى و تعلقى به اتحاديه ھاى کارگرى ندارند، صورت بپذيرد. جاى بسى خوشحالى خواھد بود که طبقه کار گر و ساير رنجبران و زحمت کشان که داراى شعور مساوى خواھانه ھستند از انسجام و قدرت کافى عملى بھره مند باشند تا خود قدرت سياسى را کسب کنند. رواج فرھنگ سازش براى کسب امتياز از دولتمندان و صاحبان قدرت براى گروه ھاى اجتماعى بدون قدرت سياسى، محروم و بزور عقب نگه داشته شده، گناه و جرمى نابخشيدنى نيست که مرتکب شد و در حقيقت قدرتھاى ديکتاتورى وفاشيستى با ندادن امتياز به طبقات و اقشار پايينى جامعه، شرايط اتحاد، ھمبستگى و ھماھنگى گروه ھاى اجتماعى رنجبر و تحت ستم را فراھم مى کنند وبه شرايط نابودى خود سرعت مى بخشند. طى دهه ھاى اخير که سرمايه داران بھوش آمده اند ! و از قدرت اتحاد طبقه کارگر آگاه شده اند وازطريق مذاکره به حد اقلھايى از خواسته ھاى کار گران تن داده اند، زياده روى نکرده ايم که بگوييم، در حقيقت امر مانع اصلى انقلابھاى کارگرى در جھان شده اند و از اتحاد تمام بخشھاى کارگرى باھم و ارائه درخواستھاى مشترکشان تا حد زيادى جلو گيرى کرده اند و طبقه کار گر را عقيم گذاشته گذاشته اند!
حال، صدها سال است که ملت بلوچ از تفرقه و جدايى رنج مى برد. از تفرقه و جدايى که بزور به آن تحميل شده است وباھيچ منطق و روشى علمى ديگر نمى شود آنرا توجيه کرد. تفرقه و جدايى که دشمنان ملت بلوچ با پيروى و ھمراھى انگليسھا با دادن لقب خان و نواب به جاى امير به بخشى از خوانين و بعضى از سران قوم، به تداوم امروزى آن کمک بسيارکردند و اين يادگار شوم، گويا براى ھميشه در ميان مردم ما ماندگار شده است وزنجير اجيرى تاريخى ملت ما سببى غير از اين نمى تواند داشته باشد که متاسفانه اثرات مخرب و نا بود کننده اى را امروز بر تفکر ھمه ما روشن فکران، تحصيل کردگان، مذھبيان ونيز تجار و بازاريان و خلاصه ھمه اقشار جامعه بلوچ گذاشته است که امروزه براى بسيارى از روشن فکران بلوچ، گسستن از اين بن بست جدايى و شکستن اين سنت ويران گر مشکل است. يکى بنام حرمت دادشاه و عبدالمالک ريگى و ديگرى با خود را رساندن به مبارک و سرور ديگران بودن ، سومى به رخ کشيدن قدرت طايفه اى و سرمايه داران بلوچ و۔۔۔ متاسفانه ادامه دارد و چھارمى بسا عريان وآشکار به رژيم خون و جنايت رھنمود مى دھد که وضع درونى ملت بلوچ اين است، پس روش ھميشگى ايجاد اختلاف و حکومت کن را بيشتر به کاربند، ترور کن و به نام خود بلوچ در اذھان نا آگاه جاى بده و به ثبت برسان و در ظاھر امر به دنبال تروريستھا بگرد! متاسفانه ھمه بنام بلوچ و نا خواسته به ويرانگريھاى جبران ناپذير در ميان ملت بلوچ مبادرت مى کنند.
دوستان عزيز، امروز وظيفه ھر فرد مسئول بلوچ، پيدا کردن فرمولى براى سازش و اتحاد ملت بلوچ است تا متحدانه حقوق حقه تاريخى ومليشان را ازحکومت ديو ولايت فقيه بگيرند. البته اين به ھيچوجه بھانه اى نيست که از زشتىھا و بدىھاى حال و گذشته ھايمان انتقاد نکنيم. انتقاد درست و علمى به ھوشيارى ما مى افزايد و رھنمودى گرانبھا و سازنده اى براى حال و آينده مان محسوب مى شود. ما بايد دليرانه به نقد اشتباھات خود بپردازيم و آن چه ما ھرگز نمى توانيم براى آن باھيح احد و قدرتى به سازش برسيم، فروش بلوچستان و برده ماندن ھميشگى ملت بلوچ است که در برگيرنده تمام طايفه ھا، زھيھا و زاده ھا و... و رنگھا مى شود که ھنوز به خدمت جاسوسى رژيم در نيامده اند. پس فرمول اتحاد ملت بلوچ، آن چنان ھم پيچيده و لاينحل نيست.
مطالعه گنجينه ھاى به جا مانده و تجربه ھاى گرانبھاى ملتھاى از بند رسته ديروز و امروز جھان، راھنما و راه گشاى ماست. مطرح کردن و اقدام براى خواسته ھاى بر حق ملى است که به يگانگى، ھماھنگى و ھمکارى تمام افراد جامعه بلوچ مى انجامد و ھر فرد به اندازه توان و ابتکارش براى رھايى ملى مايه مى گذارد. تضادھاى طبقاتى ھنوز در جامعه ما به آن حد لاينحل نرسيده است و سرمايه دارى انگلى کالايى، طرفدارانى در پايين ترين قشر جامعه دارد که اکثراً قادر به رفع احتياجات روزانه شان نيستند و تضادھا به آن حد رشد نکرده که نتوانيم با ھم کنار بيايم. خواسته ھاى ما عمدتاً ملى است که شامل حال تمامى ملت بلوچ مى شود. ھمه مردم بلوچ از خان وملا، ريش سفيد وسردار و کدخدا، محصل و روشنفکر، کارمند و سرباز، دھقان و نوکر، پير و جوان، زن و مرد از ستم ملى حاکم و برآيندھاى آن رنج مى برند۔ تا آنجا که افرادى از اقشار جامعه بلوچ حرمت انسانى را نشکسته و در صف دشمنان و خون آشامان ملت بلوچ قرار نگرفته است، نيرويى در صف انقلاب است و ھىچ سازمان و شخصيتى را حق نيست، که شخصيت افراد را به بازى بگيرد و آنھا را از داشتن حق مبارزه ملى محروم کرده و وادار به جبھه گرفتن در مقابل خواسته ھاى ملى مردم بلوچ بنمايد. حل تضادھاى طبقاتى مشکل و پيچيده است وبراى حلشان به آسانى نمى توان به سازش رسيد. اما، خواسته ھاى ملى در شرايط کنونى جامعه بلوچ نمى تواند به رشد تضادھاى طبقاتى بيانجامد و لاينحل باشد. اين به معناى آن نيست که در جامعه بلوچ طبقات بطور عيان وآشکار و ملموس وجود ندارند بلکه تفکرات ارتجاعى نمايندگى اقشار ارتجاعى را در جامعه بلوچ عھده دار ھستند که در مسير انقلاب بلوچستان سنگ اندازى مى کنند. به زبان ديگر خواسته ھاى ملى، محورى بسيار قدرتمند براى اتحاد يک پارچه ملت بلوچ در مقابل رژيمى است که زبان و منطقى غير از زبان و منطق خود نمى شناسد و خلقھا و مليتھاى ايران را غير خودى و دشمن دين شيعه و سر زمين ايران مى داند وبا اين منطق و استدلال از روز تولد و کسب قدرت سياسى به کشتار وحشيانه ودسته جمعى آنھا مبادرت ورزيده است.
عزيزانى که با قلمھاى توانمند و خلق نوشته ھاى زيبايشان مى توانند، پر قدرت ترين بمبھاى انديشه را بسازند و قدرتمند ترين ديکتاتورھا را با اتحاد مردمشان به زانو دراورند، به جاى عمده کردن حقوق پايمال شده و ستم تجاوزگرانه ج.ا بر ملت بلوچ، متاسفانه به تفرقه ھاى درونى بيش از گذشته دامن مى زنند. بلوچستان تنھا به رباط، نيبندان، جون آباد، جاسک و جيرفت و دھستان لاشارختم نمى شود. بلوچستان قلب ملت بلوچ است و شامل محل سکونت و جغرافياى تاريخى تمام مردم بلوچ است. بلوچستان امروزى ( بخش ايران ) و تمام آن بخشھايى که ازآن کنده و به استانھاى ديگر ايران چسبانده اند، تا زمانى که خواسته ھاى ملى مردمش بر آورده نشده، وجب به وجب خاکش معبد و زيارت گاه ھر بلوچ حق جو و مسئولى است. قھرمانان تاريخى بلوچستان زاده شرايط مشخص تاريخى زمان خود بوده اند و جدا از ھويت طايفه اى و تعلق منطقه جغرافيايى، متعلق به تمام ملت بلوچ ھستند و احدى حق ندارد از اين باب تنور بازار نان خورى و شھرت يابى شخصى را گرم نگه دارد و خود را منحصر به فرد بچسباند.
بلوچستان طى حياتش تنھا يک چاکر، يک حمل، يک کمبر، يک مير قمبر- خمبر( ميرکمبر)، يک جما خان (جمعه)، يک جيند خان، يک برکت خان، يک دادشاه، يک رحيم زرد کوھى، يک عبدالمالک ريگى، يک محمد گل ريگى و يک مھر نھاد و ....... نداشته و پرورش نداده است. غلو نکرده ايم، اگر بگويم ريگھا و شنھاى بلوچستان را مى توان شمرد ولى ھزاران ھزارى که در طول تاريخ قھرمانانه و گمنام بر ھر گوشه بلوچستان جان گذاشته اند و مى گذارند، نمى توان نام برد.ھمه نازنينان به خون خفته ازجاسک، کوه ھاى بشکرد، دزک و پھره تا تفتان ( چل تن- چھل تن )، شورو وگلوگه و ارزن تاک و نرماشير و........، متعلق به اين سر زمين و افتخار ھر بلوچى از ھر شاخه و تيره و طايفه اى ھستند.
تفرقه و جدايى که حتى امروز درميان دانايان قوم، نادانانه افتخارى تاريخى محسوب مى شود، بايد با جديت با آن برخورد کرد۔ اين برخورد و افشاگرى به قدرت و صداقت ما مى افزايد و اعتماد عموم را که داريم با گذشته خدا حافظى و مرزبندى جدى مى کنيم به ما جلب خواھد کرد. اگر باور داريم که نسل ديگرى ھستيم، نبايد کسى از اين موضوع رنجيده شود. دوستان عزيز به خود آييم، بلوچ و بلوچستان از ھر خان و سرمايه دارى، از ھرحزب و سازمان و ھر طايفه و گروه و دار و دسته اى به مراتب بزرگتر و قويتر و از ھمه مھمتر ھميشگى و ماندگار است. امروز در مجلس خوانين وھمچنين سرداران بلوچ، بھنگام بر پايى جشنھاى دامادى و عروسى، در جشن ختنه پسر کدخداى ده، در مجلس عزا دارى و حتى در جمعھاى چند نفره از برادر کشيھا و کينه توزيھاى ديروز و امروز بعنوان افتخار ياد مى شود. اين ميراث شوم و کھنه ديگر آرام کننده دردھاى ملت بلوچ نيست و آنھا را از ستم ملى رھايى نخواھد بخشيد. ھر که سعى دارد خود را به نسل حضرت حمزه،عموى حضرت محمد و حضرت على و خلاصه يک جايى به اعراب و به خصوص به خانواده نبى اکرم به چسباند و به احتمال اين برترى جويى را از تسلط اعراب بر ايرانيان به ارث برده اند! ( ايرانيان قومى مترقى تر و سازمان يافته تر نسبت به اعراب مکه آن روزگار بودند که از قوانين قبيله اى پيروى مى کردند۔ اعراب ايران را فتح و بيش از چھار قرن مستقيم و اکنون باشايعه توھم شيعه چھارده قرن غير مستقيم بر آن حکومت مى کنند.) شايد ھم بتوان استدلال کرد که برترى جوييھاى ايرانيان بر بلوچھا و تبعيضھا، تجاوزھاى بى بند و بار و شقاوتھاى نامحدود دولتھاى ايران، بلوچھا را به اين نوع تفکر و زندگى کشانده و واداشته است که کمبودھا و عقده ھايشان را از لحاظ روانى، بدين سان بيان کنند!
روزنه ھاى آگاھى، سواد آموزى علم و دانش بر ملت بلوچ بسته وکاه گل بوده است. خانى، ملايى ويا فردى در گذشته به عنوان نماينده مردم بلوچ شرايطى را بوجود آورده و يا از شرايط موجود با دولت مردان و حاکمان ظالم ھم پياله و ھم کاسه شده و با آنھا نه درجھت خواسته ھاى ترقى جويانه براى ملت بلوچ بلکه بر سر چگونگى سرکوب ملت بلوچ به سازش رسيده اند و صاحب نام و نانى گشته اند و از اينراه خود و نزديکانش بھره مند وصاحب امتياز شده اند۔ آقايان بلوچى که چندين دوره سکوھاى نمايندگى مجلس شاه را صاحب شده بودند، چه اقدامى براى آموزش و رفاه عمومى حوضه انتخابى خود و يا کل ملت بلوچ کرده بودند که امروز مردم از آنھا به نيکى ياد کنند و دوستانى ھم ساده لوحانه حاضر به نقد گذشته نيستند. کسى را نبايد توان باشد که فردى را که ھيچ خيانتى نسبت به ملت بلوچ نکرده، فقط به اين دليل که در خانواده خانى متولد شده و نسبت خونى دارد، سرزنش کند و از حقوق شھروندى و انسانى و نيز از بدست آوردن خواسته ھاى ملى محروم کند. برنامه ھا و اھداف سازمانھا و ايده ھاى ارتجاعى و تلاش براى سوء استفاده کردن از ملت بلوچ براى اھداف شخصى بايد مورد نقد و سر زنش قرار گيرند۔ فرزندان خوانين، سردارھا و تجار بلوچ که براى حفظ جايگاه طبقاتى خود تلاش نمى کنند و مسئله شان رفاه عمومى و ترقى و نابودى تبعيض ھا در جامعه بلوچ است در قلب مردم بلوچ جاى دارند. زيرا که از جايگاه طبقاتى ديروزى خويش بريده و نيرويى انقلابى و ضد ارتجاعى گشته اند.
از آقايان بلوچى که افتخار ديروزيشان، داشتن رياست حزب رستاخيز شاه در بلوچستان بود و امروز با رضا شاه دوم ! لاس سياسى مى زنند، نبايد پرسيد، براى کدام طرح اموزش و رفاه عمومى ملت بلوچ با رژيم ديکتاتور شاه به سازشھايى رسيده بودند؟ نبايد به آنھا گفت که عقب نگه داشتن ملت بلوچ از تمام پيشرفتھاى علمى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى، نتيجه مستقيم ھمکارى آنھا با رژيم بود. بعضى از خوانين و سر دارھا و ملاھاى بلوچ از افتتاح يک مدرسه در روستاى محل حکومت خود جلوگيرى مى کردند، نبايد به آنھا گوش زد کرد که شريک رژيم بوده بوده اند ونقشى در عقب ماندگى ملت بلوچ داشته اند. نبايد از ملاھا و مولويھاى بلوچ که خود را رھبران روحانى و ربانى ملت مى دانند و راه خوب و بد را به خوبى تشخيص مى دھند، پرسيد که مھمترين و عمده ترين درخواستشان غير از مستمرى شخصى ماھى چھارصد تومان از ساواک شاه و امروز سھميه گرفتن از ج.ا چيز ديگرى بوده است که ديروز و امروز حاضر نيستنند دولت مردان ظالم را از خود ناراض کنند. به بعضى از سرداران بلوچ که ديروز و امروز مترسک ملت بلوچ بودند و ھستند، نبايد گفت که شما رفيق دزد و شريک قافله ايد و ھر فردى که ذره اى مخالفت با آدم خواران دو رژيم شاه و خمينى داشت و دارد، مانند بره آنھا را تحويل جنايت کاران دو رژيم داديد و مى دھيد. از تحصيل کردگانى که صاحب نام و نان و آبى شدند، نبايد پرسيد که کدام فعاليت سودمند را براى اموزش جوانان بلوچ در ھمان فرم وچھار چوب قانونى رژيمھاى حاکم که برايشان انجام وظيفه مى کردند ومى کنند، انجام دادند و چه گامى براى ريختن اين تفکرات تفرقه گرايانه در جامعه بلوچ برداشتند؟ و يا حد اقل چه حرکتى حتى در ميان طايفه خود کردند؟ و چه قدر مايه و وقت براى آموزش و اتحاد ھمان افراد نزديک خود گذاشتند؟ و نسبت به درگيريھاى طايفه اى چه موضعى گرفتند؟ در مجموع کدام روش سازش به نفع شخصى خويش و زنده انداختن ملت بلوچ در کوره آتش؟ يا امتيازى حتى نا چيز براى رفاه و مسلح کردن ملت بلوچ به علم و دانش روز؟
دوستان محترم ، بدون نقد بى رحمانه گذشته، اتحاد مردم ما آسان نخواھد بود.اما، ما به آسانى با رو کردن جنبه ھاى زشت و بد عملھاى گذ شته در جامعه مان از آن دورى مى جوييم .اجازه دھيد ھمه ما براى رسيدن و گرفتن حقوق ملى مان قبول کنيم و از خود صادقانه بپرسيم که ما کى بوده ايم و چه کرده ايم؟ برعکس تفکر بعضى از دوستان، اين اولين صداقتى است که در ميان مردم ما براى يک اتحاد محکم و پايدار بوجود مى آيد. سعى نکنيم دغل کاريھاى گذشته را با سفسطه بازى به گردن شرايط و موقعيت و زمان بندازيم. تا زمانى که نتوانيم صادقانه ويک رنگ باھم برخورد کنيم، نمى توانيم ھدفمندانه باھم جمع شويم، ھمديگر را بشناسيم، نظرات ھمديگر را بفھميم، خود را نقد و اصلاح کنيم و از شيوه تفکر و نگرش ھم نسبت به مسائل بلوچستان و چگونگى حل و تعين استراتژى و تاکتيک بيشتر آشنا شويم . پس ناراحت نباشيد، بگذاريد ھمه خود را با آب زلال انتقاد غسل بدھيم ومسح کشيدن را کنار بگذاريم و اتحاد مردم خويش را يک بار و براى ھميشه تامين کنيم، زيراکه اصول و چھار چوبى بناء مى کنيم که زيانھاى گذشته را به روشنى به سود حال و به برد آينده تبديل و جبران کند .
اگر منصفانه قضاوت کنيم ھمه ما مقصريم که نتوانستيم دانش و آگاھى سياسى را به ميان مردم ببريم. اما، سھم مردم عادى بلوچ در اين تفرقه ھا و تاراج درونى به مراتب کمتر از سھم سران و ريش سفيدان وديگران است، شايد ھم ناچيز و ھيچ باشد. در حقيقت مشکل با مردم عادى بلوچ نيست، بلکه نمايندگان سنتى آتش به پا کن و روشن نگه دارنده کوره ھاى سوزان سنتھاى بدرد نخور تفرقه ھستند که سالانه ده ھا و صدھا بلوچ بى گناه درآن مى سوزند و مادران بلوچ داغ دار و با دنيايى ازغم تنھا مى گذارند. علاوه بر نمايندگان سنتى، بخشى از تحصيل کردگان بلوچ خواسته و ناخواسته به بھانه طرفدارى از ملت بلوچ، شعله ھاى کوره ھاى بلوچ سوزى را شدت مى دھند و آگاھانه و نا آگاھانه ھيزم بيار آتش سوزى اين تباھى عمومى شده اند. در گذشته و ديروز سه گروه نام برده در خدمت رژيم شاه بودند و مستقيم در سرکوب کوتاه مدت و دراز مدت عموم ملت بلوچ شريک و راھنماى سرکوبگران بودند. بعد از بھمن ١٣٥٧ و امروزعلاوه بر سه فرقه فوق ديروزى، فرقه ھاى ديگرى به سه گروه تبه کار و سياه روى قبلى پيوسته اند، تعدادى از قاچاق فروشان و بازاريان و سران طوايف، ھمان در حق مردم بلوچ مى کنند که پيشينيانشان در حق ملت بلوچ کردند و بازارجاسوسى پر رونق و گرمتر از قبل به رواج و حيات خود با اين ناجوان مردان خود فروش بلوچ فروش ادامه مى دھد. تعداد از رانندگان تاکسى ھاى شھر روستا فقط براى سير کردن کودکانشان، بدون اينکه علاقه اى براى حاکمىت ظالم ج.ا داشته باشند، اطلاعات لازم را در اختيار مامورين بالا مى گذارند و علاوه بر آن درصد بسياربالايى از جمعيت شيعه غير بومى و بومى به دليل نداشت دانش عميق انسان شناسانه و تحريکات مذھبى رژيم و معرفى کردن مردم بلوچ به عنوان شرور، دشمن دين و سرزمين و تجاوزگر به خيل اين مرتکبان جنايت پيشه و تجاوزگران حقوق انسانى در خدمت بى چون وچراى رژيم ج.ا در سرکوب و حقارت مردم بلوچ بيشترين سھم و انرژى را گذاشته اند و در سرکوب وجاسوسى بر عليه مردم بلوچ آن چنان وقاحت بکار بسته اند که از وصف زبان و قلم خارج است. البته با يک تفاوت که جاسوسان در گذشته از پرينسيپھاى جاسوسى استفاده مى کردند و اما ھر لمپن(اراذل و اوباش) تربيت نشده اى در رژيم ج.ا جايگاهى خاص خود دارد و درست به ھمان وضع قبلى آنچه که آنھا با مسئولين دولتى به توافق و سازش مى رسند، توافق بر سر ھمان تاکتيک چگونگى سرکوب ملت بلوچ است. رژيم شاه زيرکانه وتا حد امکان مخفيانه به درگيريھاى درونى طوايف و مردم بلوچ تحريک مى کرد و ج.ا بدون ذره اى سرافکندگى و علناً اختلافات کوچک طايفه اى را به سوى تضادھاى بزرگ لاينحل سوق مى دھد و خيال خود را راحت کرده تا تضادھاى درون خلقى مبداؑ جدى براى تدوام حاکميتش باشد. بار ديگر تکرار مى کنيم، ما مى توانيم براى کسب حقوق ملى و منفعت ملى ملت بلوچ، از اختلافات و سليقه ھاى شخصى بگذريم و متحدانه بر عليه ارتجاع و فاشيسم حاکم و دفاع از ارمانھاى انسانى و دمکراسى بر خيزيم و خود را سازمان دھيم.
برقرار باد اتحاد تمام مردم بلوچ براى حاکميت دمکراسى و گرفتن حقوق ملى و شھروندى.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر