۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

انتخابات آمریکا و امکان حمله نظامی به ایران


فرهاد یزدی
 
با انتشار خاطرات جورج بوش، اکنون روشن شد که حمله نظامی فاجعه آمیز به ایران در دوران ریاست جمهوری او احتمال زیاد داشت، بسیار بیش از آن که جمهوری اسلامی و به ویژه رهبر و رئیس جمهور آن بر آورد می کردنند. تنها نداهای پراکنده ای از سوی افراد وابسته به سپاه پاسداران این امکان را جدی گرفتند.
پیروزی چشم گیر حزب جمهوری خواه در انتخابات میان دوره ای آمریکا و به ویژه در مجلس نمایندگان، با خود تغییرات بزرگی را در سیاست خارجی آمریکا همراه خواهد آورد. لحن ملایم و مسالمت جویانه ای که در دوسال گذشته وسیله اوباما در پیش گرفته شده بود، زیر فشار شدید برای تندتر شدن قرار خواهد گرفت. استفاده از قدرت اقتصادی و نظامی نقش مهم تری را در دیپلماسی آن کشور بازی خواهد کرد. لابی بسیار توانمند اسرائیل در آمریکا، سنگرهای جدیدی را فتح کرده است. حمایت از اسرائیل علنی تر و همراه با شروط کم تر خواهد بود
جمهوری اسلامی، در دو سال گذشته بخت بزرگی را برای حل اختلافات خود با آمریکا از دست داد. اکنون با فشاری که کنگره بر رئیس جمهور آمریکا وارد خواهد کرد، امکان امتیاز گیری جمهوری اسلامی از غرب کاسته خواهد شد. تلاش در راه سخت گیری در اجرای تحریم ها و در انزوا قرار دادن هرچه بیش تر رژیم شدت خواهد یافت. با تمام در گیری که آمریکا در عراق، افغانستان و پاکستان دارد و با وجود کسری شدید در بودجه و تجارت خارجی، امکان استفاده از نیروی نظامی بر علیه تاسیسات هسته ای ایران، باردیگر به طور جدی مطرح خواهد شد.
بخت رسیدن به توافقی در مذاکرات آینده در باره مساله هسته ای ایران، بسیار اندک است. پیش از آغاز دور جدید مذاکره با گروه 1 + 5 رئیس جمهور رژیم با پیش کشیدن مساله بمب هسته ای اسرائیل و محدود کردن دایره دستور مذاکرات، امکان رسیدن به توافق معنی دار را محدود کرد. همزمان با وخیم شدن اوضاع اقتصادی در داخل کشور و نرخ تورم که بر اثر طرح "هدفمند" کردن یارانه ها، شتاب بیش تر به خود گرفته و با کمبود واردات که بر اثر تحریم ها به وجود خواهد آمد، حتا از این نيز شدیدتر خواهد شد، غرب احساس می کند که دست بالا را یافته است. غرب همچنين احساس می کند با درپیش گرفتن بردباری همراه با وخیم شدن وضع سیاسی و اقتصادی کشور، ساده تر خواهد توانست به هدف های خود دست یابد. آنان احساس می کنند که زمان به نفعشان می باشد. از این رو با در نظر گرفتن موضع هردو طرف و برخلاف منافع ملی ایران، می توان انتظار داشت که مذاکرات بی نتیجه خاتمه یابد.
اگر این دور مذاکرات بدون نتیجه ملموس به پایان رسد، خوراک بیش تری در اختیار تندروها، هم در آمریکا و هم در اسراییل خواهد گزارد که بر شدت اقدامات خود بی افزایند و امکان در پیش گیری گزینه نظامی را جدی تر در نظر گیرند. با انتشار خاطرات جورج بوش، اکنون روشن شد که حمله نظامی فاجعه آمیز به ایران در دوران ریاست جمهوری او احتمال زیاد داشت، بسیار بیش از آن که جمهوری اسلامی و به ویژه رهبر و رئیس جمهور آن بر آورد می کردنند. تنها نداهای پراکنده ای از سوی افراد وابسته به سپاه پاسداران این امکان را جدی گرفتند. حال نیز نمی توان تنها با شمردن درگیری ها و مسایلی که غرب در خاورمیانه با آن روبروست، به این نتیجه رسید که حمله نظامی منتفی است. ایران به عنوان یک کشور باید با تمام توان بکوشد که چنین امکانی را از میان بردارد. اما وجود این رژیم به خودی خود مانعی است در برابر از میان برداشتن این امکان.
در چنين شرايطی اما جنگ قدرت و در نتیجه بی ثباتی در داخل کشور با شدت ادامه دارد. رئیس جمهور نظام با حمله به قدرت مجلس خواستار آن است که از نفوذ و کارایی این قوه به نفع خود به کاهد و تا اندازه ای در این راه موفق شده است. اصولگرایان مخالف دولت در مجلس (علی لاریجانی و دارودسته اش) به نظر می رسد لبه حمله شان برایی خود را تا اندازه ای از دست داده است. بی اعتنایی رئیس جمهور به مجلس تا کنون با مقاومت جدی روبرو نشده است. مخالفان تنها کاری که تا کنون توانسته اند انجام دهند، به وسط کشیدن پای خمینی به بحث ارجحیت قوه مقننه و یا مجریه می باشد. حمله به مجمع نشخیص مصلحت نظام نیز شدت گرفته است. مشاور رئیس جمهور در سخنانی که روی به رهبر نظام دارد نه تنها خواستار تغییر اعضای این مجمع شده بلکه وجود مجمع را خلاف قانون اساسی می داند. رئیس مجمع مصلحت نظام که شاید در دوره ای شخص اول کشور بود، از هر سو مورد حمله است. خطیبان نماز جمعه به طور علنی خواستار مراجعت فرزند هاشمی رفسنجانی به کشور و محاکمه کردن او شده اند. رئیس جمهور رژیم با ناتوان کردن بزرگ ترین رقیب خود در دایره حکومت، به طور خودکار قدرت بیش تر می یابد. البته نمی توان انتظار داشت که رئیس مجمع تشخیص نظام بدون مقاومت تمامی قدرت خود را تسلیم کند. از این رو باید انتظار ادامه هر چه بیش تر برخوردهای داخل رژیم را در آینده داشت.
تنش و رقابت میان رهبر رژیم و رئیس جمهور نیز همچنان ادامه دارد. با تمام تلاشی که اصولگرایان و رهبر رژیم به عمل آورده اند، تاکنون نتوانسته اند رئیس جمهور را مجبور به برکناری رئیس دفترش بنمایند. رئیس دفتر رئیس جمهور همچنان با میان کشیدن موضوعاتی که بر خلاف نص صریح ایدئولوژی رژیم می باشد، با دست گذاردن بر «ناسیونالیسم» ایرانی، کوشش در جلب حمایت وطن دوستان و هواداران فرهنگ ایران دارد. در این جبهه نیز رقابت در بالاترین سطح کشور ادامه دارد و رهبر رژیم قادر نیست که هر چه که می خواهد انجام دهد. به نظر می رسد که تا کنون پیش روی رئیس جمهور در حیطه قدرت رهبر رژیم با مقاومت زیاد روبرو نشده باشد. به ویژه پس از سفر مبهم رهبر رژیم به قم که عدم محبوبیت او را در میان مراجع تقلید غیر دولتی روشن کرد، رئیس جمهور رژیم دست بالا را به چنگ آورده باشد. دعوا و رقابت اصلی بر سر سپاه پاسداران می باشد تا کدام یک به توانند بخش بزرگ تری از فرماندهان را به قطب خود جلب نمایند. در بدنه سپاه، به نظر می‌رسد، چند دستگی شدید وجود داشته باشد. نيروهای سپاه نیز مانند بقیه اجتماع ایران نمی توانند از شرایط کشور بی تاثیر باشند. شاید بخشی از آنان که از هدایای اقتصادی که این رژیم به آنان داده، تطمیع شده باشند، اما بخش بزرگ تری بایستی از آشفتگی درونی کشور و امکان حمله نظامی به شدت ناخرسند باشند.
ملت ایران هر روزه از نظام اسلامی بیزارتر می گردد. ریزش هواداران این رژیم با وخیم شدن وضع اقتصادی حتا شدت بیش تر خواهد گرفت. در سی سال گذشته کشورهای بسیار ندار و پر جمعیت جهان مانند چین و هندوستان پیش رفت های اقتصادی شگفت آوری به دست آورده اند و توانسته اند سطح زندگی سدها میلیون انسان را بهبود بخشند. حکومت این کشورها بخشی از مشروعیت خود را مرهون دست آوردهای اقتصادی می باشند. از هنگام شکل گیری نظام اسلامی، اقتصاد ایران با وجود درآمد بالای نفت و به ویژه در شش سال گذشته، با مشگل روبرو بوده است. رشد اقتصادی بسیار ناچیز و برعکس نرخ بیکاری و تورم رو به افزایش بوده است. برای مبارزه با تورم، زمزمه بالا بردن ارزش ریال و پائین آوردن ارزهای خارجی شنیده می شود. اگر چنین سیاستی اتخاذ شود، به خاطر گران شدن تولیدات داخلی در برابر کالاهای وارداتی، باقیمانده تولیدات داخلی نیز بالاجبار تعطیل خواهند شد. با ظلم، تبعیض، جنایت، فساد و ... که این حکومت در نزدیک به سی ویک سال گذشته به خود به ارمغان آورده، همراه با وضعیت وخیم اقتصادی، دیگر پایه ای برای مشروعیت نظام باقی نمانده است. همراه با کاسته شدن مشروعیت حکومت، بر هواداران جنبش سبز که بخشی از آنان جدا شدگان از هییت حاکمه می باشند، به عنوان یگانه جایگزینی که از حمایت اکثریت بزرگ ملت برخوردار است، افزوده می گردد.
وجود چنین اکثریت بزرگ هوادار مردم سالاری و حقوق بشر در ایران، شاید تضمینی باشد که غرب با تمام مسایلی که با نظام اسلامی دارد، از حمله نظامی به ایران خودداری کند.

هیچ نظری موجود نیست: