۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

در ستایش شیوا / خاطره ای کوچک از دختری بزرگ


13 شهریور دادگاه محاکمه شیوا نظرآهاری دختر آزادیخواه و فعال حقوق بشر برگزار شد و به او اتهام "محاربه" که در قوانین قضایی ایران اتهام بسیار سنگینی است وارد شده است.
گفتن ندارد که تا چه مقدار بنیان چنین اتهاماتی بی اساس است و دختر پرشوری که داوطلبانه و برای کمک به کودکان کار و تهیدست جنوب شهر عازم سخت ترین و دورترین نقاط شهر می شود که به آنان بیاموزد که در فردایی که در پیش رو دارند آنگونه زندگی کنند که لازم نباشد آنان را در زندان بیابند و مجرمینی تبهکار از کار در آمده باشند و در تمام عمر 26 ساله خود جز دفاع از حقوق کودکان و زنان و دیگر ستم دیدگان کاری نداشته است، اینک باید ماهها در زندان مخوف اوین به سر برد و وکیل خوشنام و شریف او در مورد رای احتمالی دادگاه هشدار دهد.
چه کسی باور می کند که او با سازمانهای تروریستی ارتباط داشته است؟
حتی ذهن بیمار بازجویان و قاضیان به اصطلاح عدلیه ایران نیز این سخن را گزافه می پندارد و احتمالا آن را صرفا مستمسکی برای متوقف کردن دختر شیوای ایران می دانند. 

من فقط یکبار فرصت دیدار نظرآهاری را یافته ام و همان یکبار شورآزادیخواهی را در تمام وجود او احساس کرده ام.
مرداد ماه گرم 85 اعلام شد که اکبر محمدی، زندانی سیاسی و برادر منوچهر محمدی که از وقایع کوی دانشگاه در سال 78 در زندان به سرمی برد و رسانه های دولتی آنان را بانیان شورشهای دانشجویی آن سال می دانستند بر اثر اعتصاب غذای خشک در زندان جان سپرده است و مسئولان زندان مرگ او را ایست قلبی اعلام کرده اند. شوری اندوهناک مجامع سیاسی و دانشجویی را در برگرفت و سازمان ادوار تحکیم وحدت در همان ساختمان قدیمی خود در میدان عشرت آباد جلسه ای را در باب همفکری نیروهای سیاسی در مواجهه با این واقعه تکان دهنده حقوق بشری برگزار کرد. عصر پنج شنبه ای بود و دفتر کوچک ادوار بسیار شلوغ، بسیاری از چهره های سیاسی و دانشجویی آمده بودند و فضا نیز از هیجانی تالم آور سرشار. در میانه جلسه دختری را دیدم که دستان خود را بر دوش همکارش انداخته بود و زار زار گریه می کرد؛ آنچنان سخت و شدید که به گمانم رسید شاید از خانواده مرحوم محمدی باشد، پرسیدم، گفتند: شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر است که ظاهرا به همراه جمعی دیگر از همفکرانش در مدت اعتصاب غذای اکبر محمدی پیگیر کار او بوده اند و مصرانه می خواستند او را به ترک اعتصاب غذا متقاعد کنند و مسئولان اوین را به ملایمت و مدارا مجاب، و شوربختانه و سوگمندانه اینک هر دو تلاش ناکام مانده بود.
شیوا آنچنان می گریست که همه را تحت تاثیر قرار داده بود و من که در نزدیکی او بودم شنیدم که به همکارش گفت: دیدی اکبر هم از دست رفت؟ و این اکبر را آنچنان از ته دل گفت که گویی یکی از نزدیکترین افراد خانواده خود را از دست داده بود و البته به درستی این چنین بود که برای شیوا همه ایرانیان و بلکه همه انسانها اعضای خانواده او بودند.
تقدیر آنچنان بود که در فردای آن عصر پنج شنبه ما تحکیمیها و شیوا و اعضای گروهش که در دو مینی بوس عازم زادگاه اکبر محمدی در روستای اطراف آمل بودیم تا در مراسم تدفین او شرکت نماییم و سبکسرانه و خام جویانه در همان جلسه ادوار تحکیم اعلام کرده بودیم که صبح فردا از میدان هفت تیر عازم آمل خواهیم شد، در لاهیجان و به دست برادران سخت کوش و خدوم! اداره اطلاعات مازندران بازداشت شویم و روزی را مهمان آنان در آن پاسگاه کذایی پلیس راه باشیم تا به هر تقدیر نتوانیم در مراسم تشییع و تدفین محمدی شرکت نماییم که به استدلال آنان حضور ما در شهر آمل به صلاح نیست! و البته معلوم نبود به صلاح ما نیست یا آنان!؟
به هر تقدیر بعد از آن روز دیگر هرگز شیوا را ندیدم، اما نشد که خبری از تضییع حقوق انسانی در ایران بشنوم و نام شیوا و پیگیری او را در رفع آن ستم نبینم.
به درستی می گویند در دفترچه تلفن همه زندانیان و متهمان سیاسی در ایران شماره او بوده است تا پیگیر کار آنان شود.
اینک شیوا نظرآهاری ماههاست که در بند نسوان اوین عزلت گزیده است و نه فقط خانواده او که چشمان ایرانی نگران اوست.
گویی شیوا ژاندارک وار به ما می آموزد که باید برای تغییر وضعیت احساس مسئولیت کنیم و بدانیم که دفاع از حقوق بشر فارغ از هر اعتقادی اولویت کار همه ماست. 
روزگار البته این چنین نخواهد ماند و شیوا چون زنی نستوه و آزاده، همپایه مادر ترزا ارج و قرب خواهد یافت و ایرانیان کلاه خود را به احترام چنین بانویی از سر برخواهند داشت. اما تا آنروز، فرصت را در دفاع و حمایت از شیوا نظرآهاری در مقابل اتهامات بی اساس وارده بر او مغتنم شماریم.

حسین جاودانی

هیچ نظری موجود نیست: