۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

رحیم بندوئی :سیاست حاکمیت فقط خشونت است:گزارش رادو زمانه




زمانی که کسی را بالای دار می‏کشند و مردم را دعوت می‏کنند که برای تماشا بیایند، هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و ترساندن آنها ندارند. این هم نوعی عمل تروریستی رسمی از سوی دولت است.

روز چهارشنبه ۲۴ آذرماه گروه «جندالله»، سازمان مسلح مخالف جمهوری اسلامی در بلوچستان، بار دیگر حادثه آفرید.
آن‏طور که در خبرها آمده بود، چهارتن از افراد این گروه، طی عملیاتی انتحاری، حداقل ۳۹ نفر از مردمی را که برای شرکت در عزاداری ماه محرم اجتماع کرده بودند، به قتل رسانده و ده‏ها تن را مجروح کردند.
جندالله یا «جنبش مقاومت مردمی بلوچستان»، گروهی است که از سال ۱۳۸۲ عملیات مسلحانه را بر ضد حکومت جمهوری اسلامی آغاز کرده است و تاکنون صدها نفر از مأموران دولتی و مردم غیر نظامی منطقه را در بمبگذاری‏ها، گروگان‏گیری یا حملات مسلحانه به‏قتل رسانده است.
رهبر این گروه، عبدالمالک ریگی، سال گذشته، چهارم اسفندماه در یک عملیات پیچیده در خارج از کشور دستگیر و به ایران انتقال یافت.

گروه جندالله پس از دستگیری رهبرشان، عبدالمالک ریگی بنا به خواست او که در یک پیام تلویزیونی برای آنها ارسال شده بود، عملیات نظامی خود را متوقف کرده بودند. اما پس از اعدام ناگهانی او، در ۳۰ خرداد سال جاری، بار دیگر اقدامات خود را از سر گرفتند. عملیات دیروز یکی از بزرگ‏ترین و خشن‏ترین این اقدام‌ها بود.
قربانیان این‏گونه ترورها، چه نقشی در میان مخاصمات گروه‏ها با حکومت دارند؟ جمهوری اسلامی در این میان، چه مسئولیتی دارد؟ آیا راهی برای برون‏رفت از این بحران یا تخفیف این وضعیت موجود است؟
رحیم بندویی، از مسئولین «حزب مردم بلوچستان» در لندن به این پرسش‌ها پاسخ می‏دهد. 

به‏نظر من، ریشه و عامل اساسی تمام این خشونت‏هایی که از جانبین، از سوی حاکمان و از سوی محکومین اعمال می‏شود، برمی‏گردد به سیاست‏هایی که نظام جمهوری اسلامی پایه‌ی آن را بر اساس تبعیض گذاشته است؛ چه تبعیض دینی باشد و چه تبعیض حقوقی، ملی و قومی. تا زمانی که این‏گونه‏ برخوردها است، شاهد چنین مسائلی هم خواهیم بود.
متأسفانه جمهوری اسلامی برای خشکاندن مشکلات، روش‏ خود را فقط روی سرکوب گذاشته است و فکر می‏کند فقط با سرکوب و اعدام می‏تواند این مسائل را حل کند.
در صورتی‏که تا زمانی که این تبعیض‏ها وجود دارد، مسلماً مبارزه هم خواهد بود. هرکسی به شیو‏ه‏ی خودش مبارزه می‏کند. هم‏چنان که شاهد هستیم، الان مدت‏هاست که بلوچستان شاهد مبارزه‏ی عده‏ای است که به شکل عملیات انتحاری دارند در مقابل رژیم قد علم می‏کنند.
مسئله این است که چنین اقدامات خشونت‌آمیزی، حتی به شکل عمل انتحاری، فقط علیه نیروهای حکومتی نیست. حتی کسانی که کشته می‏شوند، همه شیعه نیستند. تاکنون بسیاری از اهل سنت در این بمبگذاری‏ها و ترورها کشته شده‏اند.
در این شکی نیست که در حادثه‏ی تروریستی روز چهارشنبه در چاه‏بهار هم مسئله فقط شیعیان یا فارس‏ها نبوده‏اند. به‏هرحال وقتی عملیات تروریستی انجام می‌شود‏، کور است و نمی‏شناسد کی به کی است. آن‏جا مسلماً بلوچ هم بوده، سنی هم بوده و به‏هرحال از هر ملیتی و قومیتی بوده‏ است.
در این‏‏که عملیات انتحاری ره به جایی نخواهد برد و در این‏که سرکوب‏های وحشیانه‏ی جمهوری اسلامی هم ره به جایی نخواهد برد، هیچ شک و شبهه‏ای وجود ندارد. متأسفانه گویا گوش شنوایی نیست و آنهایی که کشور ایران را دارند می‏چرخانند، تنها راه مشکلات را فقط در سرکوب و در واقع، نوعی ترور دولتی می‏بینند.
زمانی که کسی را بالای دار می‏کشند و مردم را دعوت می‏کنند که برای تماشا بیایند، هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و ترساندن آنها ندارند. این هم نوعی عمل تروریستی رسمی از سوی دولت است.
عین همین کار را هم طرف مقابل انجام می‏دهد. کار کسانی هم که به عنوان عملیات انتحاری انجام می‏گیرد، همین است و در میان توده‏های عادی مردم، ایجاد رعب و وحشت می‏کنند. حال آن‏که عاملان اصلی این‌همه تبعیض، ظلم و ستم، مردم عادی نیستند. عامل اصلی آن‏چه تاکنون شاهد هستیم، ریشه در سیاست‏های تبعیض‏گرایانه‌ی حاکم دارد. در حال حاضر تبعیض مذهبی هم به تبعیض‌هایی که در رژیم سابق وجود داشت، اضافه شده است.

به این ترتیب، آیا هیچ راهی برای از بین بردن یا تخفیف این تضاد وجود دارد؟ 
حتماً وجود دارد، اما به‏نظر می‏رسد که جمهوری اسلامی متأسفانه هیچ‏گونه روش مسالمت‏آمیزی را نمی‏پسندد. حال آن‏که مثلاً می‏توانست پس از این‏که عبدالمالک ریگی را دستگیر کرده بود، بهره‏برداری سیاسی کند و باعث کاهش این نوع عملیات بشود، اما دیدیم که چگونه و با چه سرعتی دست به اعدام می‏زند و در این زمینه چقدر رشد کرده و به کجا رسیده است.

به‏هرحال، عبدالمالک ریگی متهم به بسیاری جنایت‏ها و کشتارها علیه مردم عادی بود که فیلم، سند و عکس هم برای آن موجود است. به‏نظر شما، حکومت چه رفتار دیگری می‌توانست با او داشته باشد؟ در آن صورت، چه نتایج دیگری داشت؟ 
اولاً من مخالف با اعدام انسان‏ها هستم. مخصوصاً اگر این اعدام از سوی یک حکومت باشد. ثانیاً در ارتباط با مسئله‏ی خاص آقای عبدالمالک ریگی، با توجه به این‏که ایشان رهبر جندالله بودند، حرف‏شنوی بسیاری از ایشان در سطح بالا و در تمام آن تشکیلات و سازمان‏ متبوعش وجود داشت.
جمهوری اسلامی می‏توانست از وجود ایشان، در ارتباط با تخفیف تنش‏هایی که هست و حداقل کمتر کردن عملیات‏هایی که هم‏اکنون شاهد آن هستیم، استفاده کند. به همان شکلی که دولت ترکیه بعد از دستگیری آقای عبدالله اوجلان، رهبر پ‏ک‏ک، رفتار می‏کند.
دولت ترکیه اوجلان را اعدام نکرد، بلکه او را نگاه داشت. به‌طوری که حتی سران بالای حزبی‏شان می‏رفتند و با او می‏نشستند و در ارتباط با راه حل‏هایی که ایشان ارائه می‏دادند صحبت می‏کردند که چگونه این تنش‏ها را با این هدف که در منطقه ثبات و آرامش به‏وجود بیاید، کمتر کنند.
متأسفانه سیاستی که حاکمیت جمهوری اسلامی از بالا تا پایین دارد، فقط خشونت است؛ در هرکجا که نگاه می‏کنیم همین را می‌بینیم. اصلاً نمونه‏ی خود تهران را در ارتباط با جنبش سبز در نظر بگیرید. دیدیم که در آن‏جا هم علیه تظاهرات آرام و مدنی مردم چگونه حرکت می‏کردند. نیروهای سرکوبگر رژیم به جان مردم می‌افتادند. در کلیپ‏های ویدئویی‏ای که پخش می‏شد، می‏دیدیم که به قصد کشت مردم را می‏زدند.
جمهوری اسلامی در حالی که می‏توانست از وجود عبدالمالک ریگی برای کاهش تنش‌ها‏ استفاده کند و مسائل را بیشتر حلاجی کند، کسر شأن خود می‏دانست که به حرف‏های یکی از افراد این جامعه گوش بدهد. آن‌هم یکی از کسانی که به‏هرحال علیه مشکلات و اجحافاتی که مردم منطقه با آن مواجه بودند، به شیوه‏ی خودش، به مبارزه برخاسته بود.
متأسفانه شاهد بودیم که جمهوری اسلامی این کار را نکرد و دیدیم که جندالله اسم تمام عملیات انتحاری‏ای را که هم‏اکنون انجام می‏دهد، «انتقام» گذاشته است. نام عملیات اخیر «انتقام شماره‏ی ۲» بود و دقیقاً به مسئله‏ی اعدام عبدالمالک ریگی اشاره کرده‌اند.
در حالی که از یک طرف، با توجه به فرهنگی که در کل در منطقه حاکم است و از سوی دیگر با توجه به محبوبیتی که ریگی در سطح تشکیلات خودشان داشت، جمهوری اسلامی می‏توانست از او به عنوان یک فاکتور و یک کارت بازی در جهت تنش‏زادیی، استفاده کند.
متأسفانه با اعدام او، آن‏هم بدون تشکیل دادگاهی، به‏قول خودشان صالحه که مورد قبول طرفین باشد و وکیلی داشته باشد، این راه را بست. در حالی‏ که اگر محاکمه‏ی عبدالمالک ریگی به شکل یک دادگاه علنی در سطح بین‏المللی پخش می‏شد، جمهوری اسلامی می‏توانست از آن در جهتی که می‏خواست بهره‏برداری کند. ولی خُب می‏ترسید. به دلیل این‏که جمهوری اسلامی می‏داند در چنین دادگاه‏هایی مسائلی مطرح خواهند شد که به نفع خود جمهوری اسلامی نیست.

با صحنه‏ای که شما ترسیم می‏کنید، یعنی اصرار جمهوری اسلامی بر سیاست سرکوب و روش مخالفانی نظیر جندالله در منطقه، هیچ افقی برای گشایش این وضعیت از دو طرف موجود نیست. آیا هیچ سیاست دیگری، جریان سومی نیست که بتواند با مداخله‏ی خود در این روند، حداقل برخی مشکلات را تخفیف بدهد؟ 
متأسفانه احتمال حضور جریان سومی که تلاش‏ آن برای تغییر سیاست حاکم بتواند کارا باشد، در شرایط کنونی بسیار بعید به‏نظر می‏آید.
نیروی سوم، مسلماً نیروی‏هایی هستند که خواهان حاکمیت قانون در ایران‏اند و خواهان رفع تبعیض‌های بسیار آشکار و عیان در میان کل مردمان ایران هستند. هم‏چنان‏که می‏بینیم سرکوب عنان‏گسیخته‏ی جمهوری اسلامی امکان عملی شدن چنین راه‏حل‏هایی را نزدیک به صفر کرده است. دلیل آن هم همان‏طور که گفتم، سرکوب است. سرکوب بسیار عیانی که دارد انجام می‏دهد.
بنابراین من امکان حضور نیروی سومی را که بتواند چنین عملکرد و چنین گرایشی را در ایران حاکم بگرداند و خشونت‌ها را تخفیف دهد ضعیف می‌بینم. آن‌هم به دلیل حاکمیت بسیار عنان گسیخته و سرکوبی که جمهوری اسلامی از طریق نیروهای سرکوبگر و نیروهای اطلاعاتی امنیتی‏ خود انجام می‌دهد.

همان‏طور که اشاره کردید، در نظام گذشته هم این تبعیض‏ها و درگیری‏ها کم‏وبیش میان مردم سیستان و بلوچستان با حکومت مرکزی وجود داشته است. بعد از انقلاب هم این امر ادامه پیدا کرد. آیا در دوران پس از انقلاب، ایامی بوده که این تضادها تخفیف پیدا کند یا فرصتی برای حل بحران به‏وجود بیاید؟ یا این مشکلات همیشه تشدید شده است؟ 
بله؛ اگر آدم منصف باشد، می‏تواند ببیند در آن دورانی که اصلاح‏طلبان، به رهبری آقای خاتمی، کشور را می‏گرداندند، حداقل حاضر بودند گوش بدهند که مخالفان چه می‏گویند. این باعث شده بود اندکی در این کشمکش‏ها و کنش و واکنش‏ها تخفیف حاصل شود.
این دقیقاً در همان دورانی بود که جنبش اصلاحات شکل گرفته بود. در آن دوران، در بلوچستان ما شاهد یک سری حرکت‏های ادبی، فرهنگی و هنری بودیم. مثلاً «انجمن جوانان صدای عدالت» حاصل سیاست‏های حاکم آن زمان بود که گوش می‏دادند، ولی متأسفانه پس از آن دوران، حتی حاضر به شنیدن کلمات اندیشه مقابل هم نیستند که ببینند چه گفته می‏شود و اصلاً چه می‏گویند. یعنی به‏جز قهر و سرکوب بسیار بی‏محابا، سیاست دیگری الان در ایران حاکم نیست.


هیچ نظری موجود نیست: