۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

درسی که ما بلوچ ها باید از کردها بیاموزیم




درسی که ما بلوچ ها باید از کردها بیاموزیم

بی برگ براهوئی

مبارزه یک پارچه ملت کرد، تجمع صدها تن از مردم سنندج به همراه خانواده حبیب الله لطیفی در جلو درب زندان مرکزی سنندج، و اعتراضات احزاب و سازمان های ایرانی و سازمان های حقوق بشری بین المللی، دست به دست هم دادند و جان دانشجوی کرد را حداقل فعلأ نجات دادند. مادر، پدر و خواهر و خانواده ی این جوان، بجای تحویل جنازه ی او، در ساعت ۹ صبح یک شنبه ۶ دی ماه ۱۳۸۹ با او ملاقات کردند و با قلبی آکنده از امید و امتنان از همراهی ها و همدلی های وسیع مردمی به خانه بازگشتند.
وقتی خبر اجرای حکم اعدام به آقای نعمت احمدی وکیل حبیب الله داده شد، به فاصله تنها دو روز، فعالیت های گسترده ای از سوی خانواده ی او و احزاب و سازمان های سیاسی ایرانی انجام گرفت. ایرانیان خارج از کشور هم آستین ها را بالا زدند و هر جا که حضور داشتند، تظاهرات گسترده ای به راه انداختند. جلو سفارت خانه های جمهوری اسلامی تجمع کردند. مادر حبیب و خواهرش و دیگر اعضای فامیلش با رسانه ها تماس گرفتند، مصاحبه کردند و بر بیگناهی او تاکید کردند. مادران پارک لاله، یعنی مادران عزادار ایران، اعلامیه دادند و خواهان لغو این حکم شدند. وکیل او نیز با ارسال نامه هائی به صادق لاریجانی، به پروسه این دادرسی اعتراض کرد و آن را غیرقانونی دانست و خواهان لغو یا حداقل تعویق اجرای این حکم شد. احزاب و سازمان های کردستانی متحدأ بیانیه داده و به این حکم اعتراض کردند. تلویزیون های کردی زبان نیز تمامی این اخبار را انتشار دادند. موج اعتراض به حدی بالا گرفت که تمامی رادیو و تلویزیون های فارسی زبان برون مرزی نیز اخبار این اقدامات را انعکاس دادند. این مجموعه فعالیت های گسترده انسانی، جان یک جوان را فعلآ نجات داد. فشارهای گسترده انسانی و اعتراض های مسالمت آمیز، آنجنان فشاری بر دولت جمهوری اسلامی وارد آورد که مجبور شد تصمیم خود را پس بگیرد و رئیس زندان مرکزی سنندج در جمع تحصن کننده گان از لغو اجرای حکم خبر داد. در این میان هیچ سازمان کردی، تهدید به اقدام متقابل کرد. هیچ سازمانی نگفت که خون را با خون خواهد شست. هیچ جریانی از به پا کردن حمام خون سخن نگفت. هیچ سخنی از انتقام در میان نبود. با این حال آن ها پیروز شدند.
اما ما بلوچ ها در وضعیت دیگری قرار داریم. همین یک هفته پیش ۱۱ تن از زندانیان سیاسی ما را در زندان زاهدان به دار آویختند. هر چند جلادان جمهوری اسلامی فقط شب قبل از اعدام، خبر از اجرای جنایت شان دادند، اما اگر هم زودتر خبر را اعلام می کردند، آیا ما قادر بودیم این چنین بسیج گسترده ی حمایتی بوجود آوریم؟ آیا ما قادر بودیم مادران، همسران و خواهران این جان باخته گان را بسیج کنیم و به اعتراض تشویق کنیم؟ آیا ما می توانستیم سازمان ها و گروه های سراسری را به حمایت از خود واداریم. ما که یک هفته قبل از آن، وقتی مریلا زارعی، هنرپیشه معروف و انساندوست، به نیت همبستگی با مردم ما به بلوچستان آمد، و ما می توانستیم با پیام هایی از مظلومیت ملت مان او را بدرقه کنیم، اما در پشت سرش، میدان فرمانداری چابهار را غرق در خون کردیم، چگونه می خواهیم روی همبستگی آن ها حساب کنیم؟ جمهوری اسلامی چه بیشرمانه زمان اعدام این فرزندان بلوچ را انتخاب کرد تا در زیر گرد و غبار انفجارهای انتحاری چابهار، بیگناهی اعدام شده گان را مدفون سازد.
وقتی به مبارزات کنونی و گذشته خلق کرد نگاه کنیم در می یابیم که آن ها که امکان مبارزات مسلحانه دارند و هم اکنون می توانند هزاران پیشمرگه ی مسلح را بسیج کنند، اما به مبارزات گسترده ی سیاسی و مدنی روی آورده اند. وقتی فرزاد کمانگر و یارانش اعدام شدند، خلق کرد یکپارچه دست به اعتصاب عمومی زد و نیروهای سرکوب را زمین گیر کرد و همبستگی و حمایت و تحسین همه مردم ایران را برانگیخت. همین امر باعث شد تا مادران عزادار پارک لاله به دیدن مادر فرزاد کمانگر بروند و در کنار هم و همدرد او باشند و پیام این شیرزن را به دیگران برسانند. اما وقتی یعقوب مهرنهاد ما را اعدام کردند، ما حتی نتوانستیم خبری از وضعیت خانواده او منتشر کنیم. بنویسم که چه بر دختر او می رود. عزیزانش در چه حال و روزی هستند. آیا ما نمی توانستیم اخبار وضعیت این خانواده و دیگر شهدا را به گوش دیگران برسانیم. آیا ما نمی توانستیم بیگناهی این فعال مدنی و انساندوست را به چهار گوشه ی جهان فریاد بزنیم.؟
جا دارد که ما از ملت قهرمان کرد بیاموزیم که مبارزات مسالمت آمیز و مدنی در شرایط کنونی بسیار تاثیرگذارتر است. این مبارزات در توازن قوای کنونی، بویژه در بلوچستان که نیروهای سرکوب آن را به پادگانی گسترده تبدیل کرده اند، هم تاثیرگذارتر و هم کم هزینه تر است. این شیوه ی مبارزه می تواند توجیهات وقیحانه ی جمهوری اسلامی در کشتن جوانان ملت ما را بگیرد و امکان جلب همبستگی مردم ایران وجهان را به همراه بیاورد. اکنون در عصر انقلاب ارتباطات قرار داریم. ما نیز می توانیم از چهارگوشه استان، از کناره های چابهار، تا قله ی تفتان، از سپاه چادرهای دامنه ی کوه ها و بیابان ها تا میل ۷۲ میرجاوه، از جنگل های کوشه تا کشتزازها ونخلستان های سراوان و ایرانشهر، و از هر گوشه این سرزمین دوست داشتنی، اخبار و گزارشاتمان را به دنیا برسانیم. ما هم می توانیم به همگان بگوئیم که در برخی از روستاهای استان مان، مزد یک کارگر کشاورزی، کفاف یک قرص نان را نمی دهد. می توانیم به دیگران بگوئیم بسیاری از مردم ما توان خرید یک سیلندر گاز را ندارند تا خود را از سرمای زمستان محافظت کنند. ما هم می توانیم به همگان بگوئیم آن مادری که در گوشه اتاق خانه اش، یا در گوشه سیاه چادرش چشم انتظار فرزندش هست ، هم قلب دارد و خون گریه می کند وقتی که خبر اعدام فززندش را می شنود. وقتی که به مادری گفته می شود فرزندش هدف تیراندازی در خیابان و جاده قرار گرفته، دلش آتش می گیرد. باید به دیگران بگوئیم که مادران شهیدان بلوچ هم مثل مادر فرزاد کمانگر و دیگر مادران عزادار قلب های رئوف و دوست داشتنی دارند. آن ها هم در غم فرزاندشان خون می گریند. برای این که این حرف هایمان را دیگران گوش کنند، باید فرهنگ انتقام طلبی را کنار بگذاریم. ما با عملیات انتحاری و منفجر کردن جوان های این ملت و دیگر قربانیان، نمی توانیم روی همبستگی دیگران حساب کنیم. راه جلب حمایت و همبستگی مردم سراسر ایران و جهان از مبارزاتمان برای احقاق حقوق ملی مان را از کرد ها بیاموزیم.
۵ دی ماه ۱۳۸۹ می مکران 

هیچ نظری موجود نیست: