بلوچها؛ ملت صلح جویی که توسط حاکمیت به خشونت گرایی سوق داده شدند
هرکس اندک آشنایی با ملت بلوچ دارد و یا سفری به منطقه داشته است، می داند که بلوچها ملتی صلح جو، با گذشت و متواضع هستند، هرچند این ملت متدین و پایبند اصول اخلاقی و دینی است اما این دیانت هرگز جنبه ایدولوژیک نداشته و وسیله ای برای کسب قدرت و وتحقیر دیگران نبوده است
تحمل دیگران و ایجاد فرصت های برابر زندگی برای آنها در این ملت به حدی است که مردم از شهرهای مختلف ازجمله یزد، کرمان، بیرجند و حتی تبریز به دنبال زندگی بهتر به زاهدان آمده اند و این شهر را به شهری چند فرهنگی تبدیل نموده اند، این شهر همچنین میزبان بزرگترین جمعیت برادران مهاجر افغانی است.
اقلیتهای دینی ومذهبی ایرانی همچون ارمنی ها، بهایی ها، نعمت الهی ها و دیگر پیروان فرق که در دیگر مناطق ایران و حتی در شهر و دیار خود احساس امنیت نداشته اند به این منطقه مهاجرت نموده و کاملا در آسایش زندگی کرده و دارای معبد، خانقا و قبرستان ویژه ی خود هستند و تا کنون هیچ موردی از تعرض و یا حتی اعمال تبعیض در مورد شان از سوی بلوچها گزارش نشده است،
حتی سیکها که سابقه چندان خوبی در زمان اشغال این منطقه توسط انگلیسی ها نداشته اند بیش از هر جای ایران، در زاهدان احساس امنیت نموده و در این شهر سکونت گزیده اند البته این وضعیت اختصاص به زاهدان نداشته بلکه در تمام شهرهای استان از زاهدان تا چابهار بجز شهرستان شمالی استان مشاهده می گردد.
شیعه های مهاجر در تمام شهر های این استان دارای مسجد و حسینه هستند و حتی در روستاهایی که یک خانواده شیعه وجود دارد، دارای مسجد بوده وشعایر دینی خود را با کمال آزادی ادا می کنند.
البته وضعیت در شهرستان شمالی استان متفاوت بوده است بگونه ای حتی یک خانواده از مهاجرین ایرانی که اتفاقا شیعه هم بوده اند نتوانسته اند در آنجا ساکن شوند و آنهایی که بخت خود را آزموده اند با دستانی خالی و به صورتی تحقیرآمیز مجبور به ترک آنجا شده اند، حتی بومیان بلوچ این شهرستان نیز هرگز احساس شهروندی و برادری نکرده وهمواره در ادای شعایر دینی خود با محدودیت و تبعیض مواجه بوده اند
علت این امر را باید در منش و طبیعت این دو قوم وپیشینه ی تاریخی آنها جستجو نمود اما بدون شک نقش حاکمان و سیاست های اعمال شده و همچنین توجیه علماء و معتمدین را نمی توان در این زمینه نادیده گرفت
تا جایی که به رهبران قوم بلوچ از جمله علماء برمی گردد باید گفت: انصافا علمای اهل سنت همواره مردم را به رعایت حقوق دیگر شهروندان توصیه نموده ونقش بزرگی دربوجود آمدن این فضای مثبت داشته اند، بماند که این تلاش بزرگ هیچ گاه مورد توجه حاکمان و هموطنان مهاجر قرار نگرفته است.
یکی از مسایلی که نقش علماء و معتمدین در آن بوضوح مشاهده می شود مساله انتخابات است
در اثر همین توجیهات بود که مردمی که درصد مشارکت شان در اتخابات در رژیم گذشته کمتر از 20% بود و در مورد زنها همین درصد کم هم وجود نداشت در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به بیش از 80% رسید وبیشترین آمار شرکت کننده را در کشوربه خود اختصاص داد در حالی که فرد منتخب برای ریاست جمهوری و در برخی موارد نمایندگی مجلس از برادران شیعه بودند
این در حالی که در طرف مقابل آخوندهای شیعه هرچند در مناطق سنی نشین از ضرورت وحدت سخن می گویند اما در جلسات شیعی بیشترین اهانت ها را به اهل سنت نموده و مردم را از هرگونه همکاری با آنها منع می کنند همواره آنها را تشویق می کنند با وجود قلت عددشان و عدم امکان انتخاب افراد شیعه و غیر بومی در شهرهایی با بیش از 95% ساکنین بلوچ، برای نمایندگی مجلس و شوراها افرادی را نامزد کنند تا مجبور نباشند به یک فرد بلوچ رای دهند
یکی از حرکت های تامل برانگیزی که می تواند به عنوان شاهدی روشن در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد، نتیجه انتخابات شوری در یکی از روستاهای زابل است در این روستا که تنها دو خانواده زابلی زندگی می کرد باید سه نفر را برای عضویت شورای روستا انتخاب می کردند و اتفاقا سه کاندیدای بلوچ و یک کاندیدای زابلی تایید صلاحیت شده بودند و طبیعتا از میان این چهار نفر نهایتا سه نفر انتخاب و نفر چهارم از دور خارج می شد با توجه به تعداد واجدین شرایط شرکت کننده در رای گیری که 130 رای بلوچ و تنها 9 رای زابلی بودن طبیعی بود که هر سه کاندیدای بلوچ به شورا راه خواهند یافت اما در اثر توصیه علماء برای رعایت حق همسایه یکی از کاندیداهای بلوچ به نفع هم روستایی زابلی خود از دور رقابت کنار رفت و چون کاندیداها سه نفر بودند وعملا رقابتی وجود نداشت تصمیم گرفته شد که رای دهندگان به هرسه نفر رای دهند، انتخابات انجام شد اما نتیجه انتخابات بسیار تامل برنگیز بود، کاندیدای زابلی با 139 رای به عنوان نفر اول و هرکدام از دو کاندیدای بلوچ با 130 رای به عنوان دیگر اعضای شورا انتخاب شدند! این فرد بعدها همیشه با شرمندگی می گفت: آخه به ما تکلیف شرعی کرده بودند
بلوچها هرگز شعایر مذهبی خود را وسیله ای برای تحت تاثیر قرار دادن شیعه ها و یا تحریک احساسات آنها بکار نبرده اند آنها بجز شعایر دینی ثابت شده از قران و سنت هرگز دست به نمایشات مذهبی همچون رفتن به خیابان و اماکن عمومی جهت بزرگ داشت خلفای راشدین و ائمه اهل سنت و سب و نفرین دشمنان آنها انجام نداده و نمی دهند و این در حالی است که همواره شاهد این بدعت از سوی اقلیت شیعه در این منطقه بوده اند
بلوچها اعیاد و شادی های خود را همواره با همشهریان شیعه قسمت نموده و آنها را در شادی خویش شریک نموده اند بگونه ای یک فرد شیعه ساکن در این شهرها به هنگام مشکلات و گرفتاری ها اولین جایی که برای کمک گرفتن به ذهن اش می رسد همسایه بلوچ است در حالی که شیعه ها جشن و عزای خود را بهانه ای برای توهین و تحقیر اهل سنت قرار می دهند به عنوان مثال سالروز شهادت عثمان ذی النورین را به عنوان غدیر خم جشن می گیرند، در شب شهادت فاروق اعظم از ابولؤؤ تجلیل می کنند و حتی خیابانی به نامش می میکنند ودر روز وفات فاطمه زهرا به استناد خرافه ساخته وپرداخته صفویها دست به اقدامات تحریک آمیز می زنند، محرم و صفر را که اصلا فرصتی تاریخی برای اتقام از اهل سنت می دانند!.
اما سوال اینجا است که ملت بلوچ با آن سابقه گذشت و فداکاری و طبیعت لیبرال خود چرا امروز به اینجا رسیده است که جوانانش به خود بمب می بندند و خود را در محل تجمع کارگزاران دولت، سپاهیان و حتی مردم عادی منفجر کرده زندگی خود و دیگران را نابود می کنند؟
وچرا این حملات بیشتر متوجه یکی از اقلیت ها است و مثلا اقلیت های دیگر مثل افاغنه سیکها، نعمه اللهی، یزدیها و کرمانی ها وغیره هدف این خشم و نفرت نبوده و نیستند؟
آیا این امر خود دلیل آن نیست که این عملیات دارای علل و اهداف بوده و از نوع عملیات های کور نیستند آنگونه که بعضی ها توجیه می کنند؟
پاسخ این سوالها را به خوانندگان فهیم واگذار می کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر