دختران کوهستان
روز دهم آذر بهترین روز در زندگی من بود
مدتی بود در این فکر بودم که آیا آنچه می اندیشم میتوانم با کسی یا دوستی در میان
بگذارم اما دهم آذر این آرزو محقق شد با چند نفر از دوستآنم در مکانی دور هم
نشته بودیم هر کدام ازآرزوها و آینده صحبت میکردیم اما در بین صحبتها یکی
از دوستان بغض گلویش را گرفت و با صدایی لرزان گفت کدام آینده ؟ تعجب کردم
گفتم آینده ای که در پیش رو داریم برایت مهم نیست ؟ جواب داد برای شما شاید اما
برای من فکر میکنم آینده ایی وجود ندارد پرسیدم چرا ؟ جواب داد چون یک آدم
کامل نیستم باز پرسیدم چرا ؟ گفت واقعا نمیدانی خودمان در اجتماع و مملکت هیچ
جا یگاه نداریم قانون عرف زن را به نصف یک انسان هم قبول ندارد و برایمان
هیچ حقوقی قائل نیستند سپس بقیه دوستان همصدا شدند و حرف او را تایید کردند
خوشحال شدم من پرسیدم مگر نیمی از مملکت را زنان تشکیل نمیدهند مگر زنان
در عصر کنونی از نظر تحصیلی از مردان پیش نیستند چرا خودمان را باور نمیکنیم
که تواناییهای زیادی در دست دارم بشرطی که بدرستی از آنها استفاده کنیم دور هم
نشستن ما در این روز برایمان بسیار مفید بود ما اکنون چند نفر شدیم ما براحتی
میتوانیم مسیر پر پیچ و خم مبارزه را شروع کنیم ما به خوبی میدانیم دچار مشکلاتی
خواهیم شد اما همه مشکلات را با جان و دل قبول میکنیم شاید ما نتوانیم این بار سنگین
را به مقصد برسانیم اما آنچه در توان داریم برای بدست آوردن حقوق انسانی خود تلاش میکنیم و اولین کار ما با پوشیدن لباس بلوچی خود به مدارس میرویم تا ببینیم واکنش مسولین مدارس و استادان ما چه خواهد بود و از برا دران و پدران سرزمین خود میخواهیم در این مبارزه ما را یاری کنند زیرا بر این باوریم بسیاری از برادران و پدران برای حقوق ما ارزش قایلند و ما از طرف زنان و دختران بلوچستان شاخه گلی شاید هرگز بدستشان نرسد تقدیم میکنیم و دستان برادرآن خود را میفشاریم که در این راه دشوار ما را همراهی میکنند
دختران کوهستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر