قسم به عدالت ، قسم حقیقت ، قسم به آفتاب ، قسم به روشنایی فارغ از بند و ظلمت شب تار.و بر نور بی مثال مهتاب ، به تشعشعات هستی بخش یگانه پاسدار حقیقت در این سیاهی روزگار .اینبار به مانند دیگر دفعات می خواهم بنویسم از مردان کار زار .ار آنانی که جان خویش چه اسان هدیه نمودند از بحر سرزمینشان و این مردمان نا بیدار . مردمانی که روشنایی را می خواهند بدون آفتاب و مهتاب .و آنان که در غیاب روز آفتاب و روشنایی مهتاب گشته اند چراغهای حقیقت و عدالت که می خواهند بر افروزند آتشی به وسعت فریاد و بیداد .مردانی که نورشان حتی از فراز کوهها میرسد به کویر دلها .آنانی که حقیقت را گشته اند یگانه پاسداران در عهد پر از رنگ و ریا .مردانی که نور وجودشان و سلدگی قلوبشان و خلوص نفوسشان سدی است بس عظیم در برابر اهریمنان و نابخردان و ظالمان در هر زمان و مکان.و آن شیر مردانی که نه برای خویش که برای کیش و آیین خویش همانند درویش زندگی را بر خود حرام کرده اند.و اواره کوهها و غربت گشته اند تا از حق یک ملت ستمدیده دفاع کرده باشند .آنان که پرچم آزادی و ازادگی و آزاد زیستن را بر قلب هر نابیدار بی احساس و برده صفت به مانند پیامبران آن زمان افراشته اند.انانکه شهادت را نه تنها خوش آمد که با جان و دل اری گفته اند .انان که به مانند فرزندان خلف برای عزت و غیرت مادران و خواهران و برادرانشان بپا خواسته اند.که ریشه ظلم را از دل یک سرزمین از بر کنند و بخشکانند.اری اگر بخواهم در وصف بزرگ مردان تاریخ بنگارم که صدها و هزاران کاغذ کم است.فقط ارزو می کنم که کاش من هم از انان بودم. با انان بودم و به معنی واقعی همانند آنان عاشق و با ایمان بودم.عشق به مردم ، عشق به سرزمینمان و عشق به آزادی.کاش من هم از آنان بودم .
الف_ م از بلوچستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر