سلطه دیکتاتوری موجب ظاهر شدن نقیصههایش میشود. همیشه میدان دادن به بدیهایی که نمیدانیم بد هستند، موجب آشکار شدن ماهیت نا مطلوبشان میشود. تشخیص مسیر حرکت جوامع تحت سلطه دیکتاتوری تقریبا هیچ ارتباطی با شاخصهای معمول اجتماعی ندارد. مثلا نمیتوان از نتایج یک نظر سنجی رسمی که جامعه آماری آن افراد شناخته شده هستند مطمئن بود. حتی در نظر سنجیهای اینترنتی هم هجوم امکانات حکومتی نتایج را خدشه دار میکند.
در این شرایط، بهترین معیار قضاوت، صحبتهایی است که در جمعهای دوستانه و به دور از تهدید صورت میگیرد. مثلا بحثهایی از سوی افراد مستقل که نماینده طبقات مختلفی از جامعه هستند و نسبتی با گروهها و جناحهای سیاسی ندارند، میتوانند معیار مناسبی باشند. اگر این بحثها را در شرایط زمانی مختلف مقایسه کنیم، متوجه تغییرات در اشتراکات و چربش برخی مفاهیم بر رقیبان باشیم.
سکولاریسم همچون آبی است که زیر پوست حکومت دینی جمع میشود و به زودی پوستی که در ظاهر خبر از باطن آرامی میدهد، ترک بر میدارد و روشنی جاری میگردد. این یک فرجام ناگریز است. و دلیل ناگریز بودنش انطباق با انسانیت است. هرگاه شرایط مقطعی برای آزادی بیان ایجاد شده اند، ترکهای مقطعی نیز سرباز کردهاند و برای زمانی کوتاه شاهد خیز بلند ایرانیان به سوی سکولاریسم بودهایم. مثلا در روزهای قبل از انتخابات، شاهد رفتاری بودیم که ظاهرا ضد دینی بود. اما در واقع فقط برعلیه حکومت دینی بود. آن رفتار عکسالعملی به اجبارها و هنجارهای قالب شده حکومت دینی بود. در ماجراهای بعد از انتخابات هم شاهد بروز رفتاری برعلیه حکومت دینی بودیم. شعارهایی چون جمهوری ایرانی که از ته دل برآمدند و به شکلی مقطعی پوست دیکتاتوری را شکافتند. این ترکهای مقطعی، به سرعت با سرکوب و چماق پوشانیده میشوند. اما به هرحال روزی فشار به آنجا میرسد که پوست کلفت دیکتاتوری را پاره خواهد کرد.
جنبش سبز موجب شد تا افراد بیشتری در معرض بحثهای آزادیخواهانه قرار بگیرند. فروریخته شدن تابوها و ترس از بیان عقاید از طرفی و از طرفی دیگر تشکیل گروههای کوچک صمیمی که موجب آشنایی افراد آزاد اندیش بایکدیگر شد، باعث شد تا دادههای خوبی از وضعیت جامعه به دست آید. اگر به شبکههای اجتماعی سری بزنیم، این روزها، بهجز افرادی که وابستگی جناحی دارند، تقریبا کسی از مفید بودن سلطه دین بر قوانین و حکومت صحبت نمیکند. حتی بسیاری از افراد جناحی که خواستار تداوم حکومت دینی هستند، نشدنی بودن تغییر آن را دلیل میآورند و نه مفید بودنش را.
آنچه که موجب گرایش ایرانیان به این سمت شده است، قبل از هرچیز انطباق با انسانیت است و بیش از هرچیز نمود مضرات نقطه مقابل آن، یعنی عدم انطباق با انسانیت در استقرار حکومت دینی است. اگر بحثهایی را که در شبکههای اجتماعی شکل میگیرد دنبال کنیم و آن را با پنج سال پیش مقایسه کنیم، سرعت قابل توجهی را در حرکت به سمت سکولاریسم مشاهده میکنیم. مثلا این روزها، نسبت به پنج سال پیش، بسیار بیشتر شنیده میشود که ایراد از مجریان حکومت دینی نیست، بلکه ایراد از خود حکومت دینی است.
تصور کنید که شما در یک کشتی غولپیکر هستید. کشتی با سرعت 10 به سمت شمال در حال حرکت است. و شما در قسمتی از کشتی با سرعت 20 به سمت جنوب میروید. در این شرایط، برآیند حرکت شما به سمت جنوب است. اما با گذشت زمان، شما خسته میشوید و استراحت میکنید اما کشتی همچنان میرود. سرعت شما کم میشود، اما سرعت کشتی چندان تغییری نمیکند. پس در نهایت شما به سوی شمال خواهید رفت. آنچه کشتی را به سوی شمال میبرد، انباشته شعور بشری و خرد جمعی است. بشر به سوی انسانیت خواهد رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر